شبای غربت

….
نمك در نمكدان شوري نداره …
دل من طاقت دوري نداره …
….
چشاشو ميگم …
من يه وقتا دلم واسه اونا عجيب پر ميكشه …
….
گرماي خون داخل كيسه يه حس عجيبي بهم داد …
450 سي سي …
نميدونم تو رگاي كي قراره بره …
احساس زنده بودن هم باحاله…
…..
عجب جادويي داره چشات …
باور كن ….
………
……………………
………… سهيل .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *