در همین حد دلخوشیام کوچیکه
پوره سیبزمینی با سس قارچ و پنیر
……
………….
در همین حد دلخوشیام کوچیکه
پوره سیبزمینی با سس قارچ و پنیر
……
………….
سیب زمینی باشید
ایرادی نداره
همه جوره عاشقت میشن
از آبپزت بگیر تا کوکوت
من نمیفهمم چرا به بعضیا که هیچی به هیج جاشون نیس میگن سیب زمینی
والا درک ندارن مردم
همین الان یه کوکو سیبزمینی درست کردم که اصن اوووف
نگم براتون
از همونا که دوران دانشجویی وقتی درست میکردم دخترای ساختمون ۲ خوابگاه دخترا تا صبح از پشت پنجره از بوش غش و ضعف می کردن
به به
تازه کنجد هم زدم که موقع سرخ شدن یه کمم سوخاری میشه که واییییییییییی خداست
خلاصه عیال بیاد بزنیم به بدن
جای تمام امت خالی
…..
……..
ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه بامداد شنبه ۵ مهر ماه ۱۴۰۴
تیتر اول تمام خبرگزاری های جهان
“اسنپ بک فعال شد”
ماهواره رو خاموش میکنم و از توییتر و اینستاگرام میام بیرون…
-میگه: سهیل دلار شد ۱۱۴ هزار تومن….!
تایید میکنم فقط…..
…..
چقدر خسته ام و چقدر خوابم میاد رفیق
پنجره رو باز میکنم
چراغا رو خاموش میکنم
میام این چند خط رو مینویسم و بعدش میخوام بدون هیچ فکری فقط بخوابم
دلم میخواد صبح که بیدار میشم برگردم به ۳۳ سال پیش
مامانم با زور و داد و تهدید بیدارم کنه برای صبحانه و بعدشم مدرسه
اول دبستان ….
خانم محمدی ….
ردیف وسط …
میز دوم…
سهیل ماهزاده.
یه شب که سردم بود
به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه
یاد تو میوفتم
….طفلی دلش لرزید
…دلش دوباره شکست
تو زل تابستون تو کوچه برف نشست…..
….
تونل نیایش بود
ترافیک بود
مادر_د آتیه بود
چاووشی میخوند….
من…
خداهه…
چشمام…
بارون میومد تو تونل.
.….
……
…
میگم من آخرش یه دستگاه بستنی ساز میخرم میذارم تو خونه…
میگه همین اسپرسو سازت رو هم میندازم بیرون
ولی میدونم اینکارو نمیکنه
و البته میدونه که من هم میخرم چیزیو که بخوام…
راستش یه بار شمال رفته بودیم از این خنزل پنزل فروشیا و من گیر دادم به اینکه میشه این تخته نرد رو برام بخری و گفت نمیخرم
همون جا با لبخند به آقای فروشنده مهربون گفتم بی زحمت یه دونه بدید و خریدمش …
الانم من این بستنی سازو میخرم
بستنی هاش رو هم من میخورم تو هم میخ و ریش…..
……
…
صداش رو زیاد میکنم
“قصه من و غمِ تو …قصه گل و تگرگه”
رفیق تاحالا سیگار ذهنی دود کردی …؟!
من بارها و بارها ….باور کن حتی بوی سیگار رو تو خونه حس میکنم تا چند روز بعدش.
ترانکوپینم رو خوردم اما باز خوابم نمیگیره …!
نمیدونم …
واقعاچرا باید یکی صدای ضبط ماشینش این ساعت شب اینقدر زیاد باشه..؟
اونم سیاوش قمیشی …
…؟
چرا من دانلود کردم و این موقع شب دارم گوشمیدم….؟؟
چه حالی داشته شاعرش وقتی شعرشو نوشته…؟؟
ساعت ۳ شب
۱۲ شهریور ۱۴۰۴
من و خداهه و جای خالیت و کاپیتان بلک آلبالویی و قصه گل و تگرگ…
چه ترکیبی ….
دشت ما اگر گرگ داشت نمی نالیدیم
نیمی از گله ما را سگ چوپان خورده…
…..
قله ها رو یکی یکی داریم فتح میکنیم
دلار
سکه
طلا
تورم
بدبختی
فلاکت
ناترازی
بی برقی
بی آبی
……..
لبخند بزنید
آخراشه
مملکت تعطیل
مردم تعطیل
کار تعطیل
مسئولین تعطیل
تمومش کنید بره دیگه
تختخواب خداست اینجا
باید که خداهه هم باشه یه وقتایی
مثل ۸ مرداد ۴۰۴
میدونی رفیق …هر کاری کردن که نشه…ولی شد..!!
چون خداهه بود
۸ مرداد و مجتمع قضایی صدر و من و خداهه و مرتیکه خارکن….
…
…
………….
حالمون
تاسیانِ
……….