یاد فرزاد حسنی بخیر …
بنده خدا فقط یه کم ناحق گفت ….!!
ای بابا …
می گم اگه دوشنبه شب به عشق فردوسی پور و برنامه 90 زدی کانال 3 و دیدی که مجریش امیر حسین مدرس یا خیابانیه اصلاً تعجب نکن …
خب اینجا ایرانه…
همه حق دارن که از حقشون دفاع کنن …!؟!؟!!!!!!!!!!!!
فردوسی پور ها و حسنی ها هستن که نا حق میگن …
و حق چون همیشه دسته یه عده حق داره …
باید به بی حقی یا حداقل حق خودت هم قانع باشی …. و نا حق هم نگی ….!!
ای بابا ….
چی میگم من…
بی خیال …
راستی حاجی …
به کی رای میدی ..؟
موسوی یا احمدی نژاد ….؟
………….
………………………..
…………….
نوشته شده در دستهبندی نشده, دستهبندی نشده | | دیدگاهها برای شاید از حادثه می ترسیدم بسته هستند
شب جمعه ست …
یادش بخیر …
بابای ممد رو می گم …
هی بهش می گفت گوساله درسات رو خوب بخون …
زیادم بی ربط نمی گفتا …
میدونی …چند روز پیش تازه فهمیدم که مامان ممد شیر نداشته و باباش شیر گاو بهش میداده …
روحش شاد …
این آخرا چقدر می فهمید بنده خدا …
هی …!
یه کم که فک میکنم می ترسم …
آخه باه بایی منم چند بار سرم داد زده و بهم گفته: بزغاله شلوغ نکن …
همینه دیگه …
یکی نیست بیاد اینو درستش کنه ..
دارم کم کم دچار دو گانگی میشم …
خب آخه این ماه مانی من کجاست که بیاد و بگه خودش شیرم داده …؟!
هی …
رفیق …!
……..
…………….
…. سهیل .
نوشته شده در دستهبندی نشده, دستهبندی نشده | | دیدگاهها برای همه تنهایی ها با من رفیقن بسته هستند
بمب ببندم به خودم و بپرم وسط خیابون و ملت رو با خودم منفجر کنم …
خب …
این عالیه …
یه حرکت شهادت طلبانه ی ناب محمدی …
از این بهتر هم مگه میشه …!
اسلام هم همیشه زنده میمونه …
عجب …!!
یه جاهایی مغزم نمیکشه …باور کن …
شک میکنم به هرچی که تا قبل بهشون اعتقاد داشتم …
بد زمونه ای شده …
دلم میخواد تمام سیگارای آلبالویی دنیا رو یه جا دود کنم …
بعد برم با تمام هرزه های شهرم رابطه برقرار کنم …
بهدشم به سلامتیه هر چی مست و مستیه پیک رو برم بالا …
ساعت 9 شبم بزنم کانال یک و …
نیم ساعت اصول برنامه پنجم توصعه کشورم رو گوش بدم و …
بعدشم غزه …
فردا هم روز از نو …
بمب ببندم به خودم و بپرم وسط خیابون و ملت رو با خودم منفجر کنم ….
….
……………..
….
نوشته شده در دستهبندی نشده, دستهبندی نشده | | دیدگاهها برای زمونه بسته هستند
می تونم دیگه طاقت بیارم …
می تونم رو پای خودم وایسم …
می تونم وقتی که ناراحتم یا غمگین خودم رو خوشحال نشون بدم …
من می تونم احساسم رو کنترل کنم …
هه …!
می تونم دوری رو تحمل کنم …
می تونم مشکلاتم رو حل کنم …
می تونم باور کنم …
من می تونم وقتی که تو آینه نگاه می کنم به جز موهای ریخته ی سرم به چشمام هم توجه کنم …
تازه شم با موهای ریخته جذاب تر هم میشم …
هه …! من می تونم خیلی کارای دیگه رو هم انجام بدم ….
باور کن رفیق …
من حالا می تونم بزرگ بشم …
مرد بشم …
می تونم …. مگه نه …؟
……..
………………..
…….. سهیل .
نوشته شده در دستهبندی نشده, دستهبندی نشده | | دیدگاهها برای می تونم بسته هستند
نامرداي بي معرفت…
زدن خاطراتمونم كشتن…
باور كن قلبم از دستم سردتره…
آره رفيق…
غربت ما اندازه نداره…
به اسم دين حق مان را خوردن…
….
نوشته شده در دستهبندی نشده, دستهبندی نشده | | دیدگاهها برای سخته بسته هستند