بایگانی برای آوریل, 2015

| آوریل 29th, 2015

همیشه یه سری از تاریخ ها رو باید یادتون باشه

مثلن…

تاریخ تولد

تاریخ ازدواج

تاریخ آشنایی

تاریخ سربازی

تاریخ چک

تاریخ پری..ود

دقت کنید همه این تاریخ ها مهم و حیاتی هستن

مخصوصا مورد آخری که با تغییرات هرمونی و اعصاب و روان و این صوبتا همراه میشه

:((

| آوریل 27th, 2015

همین امشب میزنم ریشمو

یا

همین امشب میزنم ریشه مو

اووووم…نمیدونم

البته من دیروز زدم ریشه مو یا شایدم ریشمو

اونم بعد از 2 ، 3 سال…

امروز هرکی می دیدمون ، فقط لبخند میزد.

خداهه هم 🙂

| آوریل 26th, 2015

خب عزیز دلم

عزیزان دلم

می خورید نوش جونتون

سیر شدید ،آشغال و دستمال کاغذیاتون رو همین جوری از پنجره ماشین پرت نکنید کف خیابون خب

قشنگ بریزید داخل یه کیسه پلاستیکی و بندازید داخل سطل زباله

زشته به خدا اینجوری

….

| آوریل 26th, 2015

همین الآن یه هویی یه 206 پارکه این جلو

دو نفر داخلشن

نمیدونم گرسنه ان

فشار اقتصادیه

قحطی اومده

اصن بد جوری افتادن به جون هم و دارن همدیگه رو از بالا تا پایین می خورن…!

🙂

واقعا گناه دارن این جوونا

از بس که امکانات نبوده و تحت فشار بودن حیوونیا زامبی شدن

| آوریل 24th, 2015

الآن دقیقا معلوم نیس داره باد میاد ، خاک میاد ، بارون میاد ، گرمه ، سرده ، آفتابه ، ابره و …

هیچی معلوم نیس

کوها بخوره تو سرمون ، برج میلاد هم معلوم نیس

والا دو دقیقه یه نم بارون زد، ماشینا همه شدن خاک و گل

مثلن الآن تو اردیبهشتیم و تو یه هوای بهاری و سالم نفس می کشیم و آسمون آبی و  طبیعت سبز و حالمونم عالی و همش به فکر عشق و حال و تولید مثلیم …

اصن نمیفهمم …

چطور ممکنه همه چی اینقدر عالی باشه ..؟ چطوووور ..؟ چطوووور؟

| آوریل 24th, 2015

دلم برای 6 ، 7 سالی که تنها زندگی میکردم

تنگ شده

یه جایی نوشته بود که انسانها تو دوره های مختلف زندگیشون لازمه که تنها باشن

…….

البته دلم فقط تنگ شده ها

همین

🙂

| آوریل 22nd, 2015

دیشب خواب دیدم کل فامیل دست جمعی با اتوبوس داریم میریم آمریکا

هه ….کل فامیل ، با اتوبوس

🙂

چی بگم والا….

فشار کاری روح و روان نذاشته برامون

از فاز خوابای جنگی اومدیم تو فاز خوابای ت..می تخیلی

خدا بخیر کنه فقط

| آوریل 21st, 2015

هزار بار گفتم تو محیط کار می خواین صدام کنید

بگید آقای ماهزاده

سولی ، باباش ، لپووو ، عمو و … برای محیط کار مناسب نیس خب

🙁

ای خدا

زبونم مو دراورد

| آوریل 18th, 2015

میگفت

وقتی اولین بار دستم رو گرفتی

قلبم رو حس نکردم

گویا سر جای خودش نبود

قلبم ریخته بود تو دلم

تا به خودم اومدم ، دیدم دلمو هم حس نمیکنم

دلم هم یه هو ریخت و

….

حس می کردم یه چیزی بین پاهام می لرزه

……!

| آوریل 18th, 2015

با چندتا کلمه و چندتا جمله

چه کارایی که نمیشه کرد..!

میشه آتیش زد …

میشه خندوند ….میشه گریوند

میشه خوشحال کرد… میشه غمگین کرد.

میشه شروع  کرد … میشه تموم کرد.

میشه آروم کرد

میشه بیدار کرد

میشه خوابوند

آره میشه خوابوند …

حتی وقتی بعد از 48 ساعتی که فقط 3 ساعته خوابیدی و از شدت خستگی و به زور ژلوفن و سر درد و پوکساید و … بازم خوابت نبرده

میشه با چنتا جمله

آروم خوابید.