سهم من

از وقتی درخت گیلاس حیاطمون خشک شد …
باه بایی دلش غربت زده شده …
دلش گرفته …
شما شاید ندونین…
مردا زیاد دلشون می گیره ، ولی خب به روشون نمیارن …
البته فقط مردا که نه…..همه آدم بزرگا…
آخه اونا…
مثل من و تو نیستن که بشه دلشون رو با این بستنی بلندای جلو پارک ملت و قایق دوچرخه ای خوش کرد…..
مثل من و تو نمیتونن هر وقت درد دارن داد بزنن و اشک بریزن تا آروم بشن….
مثل من و تو نیستن که هنوز معنی دروغ و ریا و حسادت و کینه و غرور را نمی فهمیم….
اذیت نکن ممد …
دل دردیام رو دارم می نویسم دیگه …..
بی شعور نحس…
بذار باه باییم بیاد میگم با کمربند سیاهه ، کبودت کنه…
اصن حالا که اینجور شد لوت میدم و به همه میگم …
میگم که الانی از این شلوار دخترونه ها هست که یه پاچه بیشتر نداره و آدم باید دو تا پاشو بکنه تو همون پاچه ، پوشیدی ….
تازه سه روز هست که میپوشه …
از همون روزی که اینجاشو خوشگل کرده بود و همه رفته بودیم تماشا این شلواره پاش بود…
تازشم اصن از کجا معلوم اینجاش خوشگل شده باشه…من که ندیدم …
با اون وضعی که ممد اونروزی داشت و هی آه و ناله می کرد، من فکر نکنم دیگه چیزی از اینجاش مونده باشه…
همینه دیگه …. مردانگی دارد درد ….
چیه بغض کردی….بچه ننه…
میخوای چوقولیمو پیش آقای قصابت هم بکنی …خب بکن …..
من که ازش نمی ترسم…..یعنی میترسم ها…اما یه ذره….اونم فقط از سبیلش…
وای…..
چه بامزه …
وقتی لب ور میچینی لپات گل میندازه …
بذار آینه بیارم خودتو ببینی…
….نگاه کن…
راستی….
نکنه تو هم تو دلت هوای زیارت آقاست…
آره ممد…؟
دلت راحت…
آقا طلبیده…
که آوردنت خونه ما…
آخه خونه ما کربلاست…..
پر از مصیبت…
دیواراشو نگاه نکن که با حافظ پر شدن….
رو دیوارا غزل نوشتیم….که مرثیه ها دِقِمون ندن…
تو رو خدا اشکهاشو نگاه کن…
آخه بچه تو ناسلامتی پسر قصاب محلی…پس فردا باید بری جای آقات وایسی…
هر روز به سلامتی بازگشت حاج آقاها از اونور دنیا گوسفند باید قربونی کنی…
قربونی….
قربون دل خودمون برم…
که طاقت نداریم سر ببریم….
بذار سرمون رو ببرن…
قربونی بودن هم کار هر کسی نیست….!!!
قربونی بودن دل می خواد … جیگر می خواد …. مردشو می خواد ….
چی می گفتم…
اصن یادن رفت…
آهان….
از درخت گیلاس می گفتم…
درخت گیلاس….
کی میگه درختا احساس دارن…همه چی رو می فهمن…؟!
همش دروغه … همش کشکه …
از اول بهار هر روز که باغچه رو آب میدادم هی تو گوش درختمون خوندم که باه باییم داره موهاش میریزه ….لااقل یه امسال رو غیرت کنه بهمون هویج بده…
اما نداد که نداد…
از سر لجبازی بود یا چیزه دیگه ، نمیدونم…
آخرشم خشک شد و باه باییمونم کچل …
هی روزگار …
چرا اینقدر زود میگذری از همه چیز …؟
پس سهم من چی میشه …؟!
…………………………………………………..
…………………………………………………..
دعای شب دوشنبه:
خدایا ….
اون روزایی که توش زیاد غصه می خورم….شباش بیا به خوابم…
حرف بزن با من … حرف بزن با من …
به من دلداری بده…به من نوازش برسون….
با همه نداریهام ، با همه آرزوهام ….
با من مهربون باش.
………….
……………………………
……….. سهیل .

2 thoughts on “سهم من

  • مارس 5, 2008 at 8:48 ق.ظ
    Permalink

    چه دعاي قشنگي………..
    ميدوني سهيل؟ از وقتي يوگا كار ميكنم خيلي چيزا ياد گرفته ام. نگاهم خيلي متفاوت شده…. صداي آروم و دلنشين مربي تمام 24 ساعت تو گوشمه. خدا رو همه جا مي بينم. نه اينكه بهش نزديك شده باشما……نه!! بدبختانه هنوز راه زيادي تا خدا دارم. اما …..
    ميدونم هرجا باشم دست نوازشش بر سرمه.
    ميدونم هر وقت غصه دار ميشم شبش مياد به خوابم! فقط … فقط من نميتونم ببينمش. چون چشمام هنوز تاره! زمان مي بره تا بتونم بالاخره يه روزي اون رو زلال و به همون روشني كه هست ببينم.
    ………………………
    گفتن نداره اما …….. هميشه وقتي ميخوام دعات كنم مي گم: خدايا اين سهيل خيلي دلش پاكه. اندازه ي بزرگي قلبش بهش محبت كن. آمين!

    Reply
  • مارس 7, 2008 at 7:23 ق.ظ
    Permalink

    چه دعای پر حس و بعضی جاهاش هم با دردی!!! بعضی جاهام که داری انگاری دعوا می کنی می زنی تو سر روزگار! می خوایی انگاری جرش بدی!
    اینکه کسی از خلخال چیزی نفهمیده مهم نیست و اشکالی هم از نظر من نداره. آخه این یک مورد خیلی خاصه…..و تفسیر اسلامی داره و هرکی ندونه یعنی نمی دونه معنیشو دیگه. من هم که توضیح نمی دم!

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *