حواسم نیست
شدی
همه کس من
حواسم نیست
شدی
همه کس من
حواست نیست….
بزرگ شدیم و هر کدوممون یه گوشه ای گرفتار زندگی
گذشته ما تو این دنیای مجازی بی شک فقط برای خودمون جذاب و خاطرانگیز و زیبا بود
برای نسل جدید تعریف کنیم از کارامون بی شک براشون عجیب و خنده دار و غیر قابل درکه
نسل مجازی ما مثل خوابیدن تو پشه بند روی پشت بوم خونه پدر بزرگمون بود ، مثل عشق کردن با خنکی تشکی که تازه پهن شده
خوشحال شدن هامون کم هزینه و عمیق و ادامه دار بود
نسل مجازی ما ساده بود ، بهارانه بود، دلتنگی هاش خط خطی بود ، پنجره ی تنها بود و ستاره هاش همه سهیلی بود…
واقعا کی درک میکنه وقتی نازنین ۱۷+۱ سال داشت چرا بزرگ تر نشد و همون جوری موند تا شد روانی
خرمگس و آلبالو و سولی و پدر سنگی و پا درد ننه و فلنی و مترسکی که کلاغا تو چشماش تف میکردن ولی اون باز دلتنگشون میشد و من و بابا سهیل و ممدی که همیشه اسمش تو بدها بود با یه ضربدر و ….اصن چی بودن و کجا بودن و چی شدن
بی خیال رفیق
این روزا ما رو باید ول کرد به حال خودمون تا الکی خوش باشیم با همین چیزا
لازمه یه وقتا غرق شیم تو خاطراتمون و …
حواسمون نباشه بزرگ شدیم و …
یه هویی شاید یه لبخند بشینه گوشه لبمون و …
و…
میگن پوشک نیست
دارو نیست
درآمد نیست
اعتبار نیست
کار نیست
امید و امنیت و آینده و زندگی و …
نیست
تف به این زندگی که انگار خدایی هم برای ایرانمون نیست
عید قربان و گوسفندایی که منتظر بودن تا حاجی بیاد و انتخابشون کنه و قربانی بشن
قصابی که تیغه چاقوش رو تیز میکرد و به فکر دنبلان و پوست و سیرابی و احتمالا کله و پاچه هه بود
اهالی محلی که منتظر بودن یکی در خونه شون رو بزنه و کیسه ای که چنتا تیکه گوشت داخلش هست رو بهشون بده و شاید بشه یه وعده کوچک آبگوشتی براشون
و پایه های دینی که بی شک قوی تر خواهد شد با ریخته شدن خون گوسفندی که آخرین صحنه زندگیش ظرف آبیه که گذاشتن جلوش و مجبور بود به زور بخوره تا تشنه از دنیا نره…!!!
نمیدونم عید قربان رو برای این آدما چه جوری تعریف کنم.
وقتی ازم میپرسن تا حالا چنتا درخت کاشتی و منی که جوابی ندارم بدم ، چه جوری باید صحنه قربانی کردن گوسفند وسط کوچه جلوی در خونه حاج آقا رو براش تعریف کنم و بگم امروز عیدمونه ها.
چنجه ، کوبیده، کله پاچه خیلی هم خوبه …بله میدونم.
اما رفیق مشکل جای دیگه ست که ….
….بی خیال
حاجی و حاج خانم عیدتون مبارک.
یه شب بخوابی
تو خواب زلزله بشه
تو و خوبی و بدی و من و دلار و سکه و گرونی و همه چی
تو یه لحظه تموم شه بره
مثل عمام که رفت و تموم شد.
سردار حاج رِمبو
جوری آمریکا رو تهدید کرد
که دلار لامصب جوری داره میره بالا که خود ترامپ هم انتظارش رو نداشت و کف کرده از این موضوع
خلاصه قدر داشته هاتون رو بدونید عزیزان
مثل عمام امت باهاش برخورد نکنید
از وقتی پیدا کردیم خودمون رو
فقط داشتیم نفس نفس میزدیم و عرقمون رو پاک میکردیم.
میخوردیم زمین ،خاکی و زخمی ، اما نباید وایساد رو یادمون داده بودن از قبل و میدوییدیم فقط ، مثل اسب مثل سگ مثل هر چی که فکر کنی
خوشحال بودیم با آرزوهامون و رویاهامون
…میدوئیدیم
پشت لبمون سبز شد
….میدوئیدیم
جوون مگه جوونی نباید بکنه ؟!
نفس نفس بود و خیسی عرق و خستگی چرا همش پس
یادته رفیق تو اوج جوونی زدیم رفتیم به بدترین نقاط کشور و دلمون خوش بود داریم تلاش میکنیم و زندگی رو میسازیم و عشق میکردیم با آینده روشنمون
….هه ….میدوئیدیم
آره تکیه گاهی نبود…ساپورتی نبود…پشت محکمی نبود
همین جوری فقط سنمون رفت بالا و عمق نفسمون کمتر شد
یادته یه روزی با یه بیسکوییت ساقه طلایی تو اتوبان همت عشق میکردیم و از صدتا چلو کباب بیشتر می چسبید بهمون؟!
احساسمون عوض نشد…هنوزم همونیم
اما روزگار عوض شد
مقصر نه منم و نه تویی
سیستم و جامعه و مملکت درست نبود…راه درست بود ولی خراب بود و پر از چاله چوله
بی خیالرفیق
این روزا داریم تاوان میدیم
تاوان دوئیدن هایی که معلوم نیست آخرش به کجا میرسه و نفسی که کجا قراره بند بیاد…
…!
میدونی درد چیه؟؟
از هرکی دوست دارید بپرسید
آخرین چیزی که قبل خروج از ایران به یاد همه می مونه
“بوی تعفن و فاضلابه”
واقعا اتمسفر اطراف فرودگاه امام رو هیچ جای دنیا نداره
ولی رفیق این درد نیست
درد زمانیه که تو بهترین جای دنیا هستی و این دل صاب مرده یه وقتایی برای همین بوی تعفن و فاضلاب…
تف به این زندگی
….تنگ میشه.
یا یه تصمیمی رو بگیرید تا تهش برید یا اصلا طرف تصمیمگرفتن نرید
الکی ادا و اصول در نیارید
خودتون رو ضایع نکنید
اینجوری نباشید که مردم پشت سرتون بگن ، اینکاره نیست و بعدش هربلایی خواستن سرتون بیارن
اینجوری نباشید لطفا
این روزا
روزی
حداکثر
۴ ساعت میخوابم و بس
و فرانسه هم که قهرمان شد و …
خوش به حال مردم کرواسی با همچین رییس جمهوری