Author: mahzadeh

mahzadeh

کچل که باشی

زمستون باشه و باد هم بیاد و هوا سرد و کلاه سرت نباشه

تازه میفهمی ژلوفن چقدر چیز خوبیه و خدا رو شکر میکنی به خاطر وجود همچین نعمتی

mahzadeh

آقا کافیه یه شب که می خوام بخوابم ، فرداش کار مهمی داشته باشم

مگه خوابم میبره

تا خود صبح مثه جغد بیدارم

حالا کافیه یه شب فرداش تعطیل باشم

ینی خوابی منو میگیره که رستم رو نگرفت

ینی تف به این اخلاق اورگانیکم

خداهه هم اصن تو باغ نیس

دلش هرشب کفتر بازی می خواد

🙂

mahzadeh

رفتم دم سه پشته

دیدم یه خری کشته

زنبورا میگن ویز ویز

………….

این اولین قطعه ادبی بود که تو بچه گی یاد گرفتم و تا الآن برام مونده.

البته نه که قطعه های دیگه رو یاد نگرفته باشما

…بقیه ادبی نبودن

حالا پس فردا به سپهرِ پدسگ چی میخوام یاد بدم خدا میدونه

mahzadeh

نصف شبی با خداهه زده به سرمون

از اونجایی که علاقه زیادی به آشپزی و این جنگولک بازیا داریم

برای تنوع هم که شده

تو تختخواب خدا یه گوشه مطبخ خودمون رو درست کنیم

نمیدونم والا.. فعلا یه ایده ست از علاقه شخصی و معلوم نیست آخرش چی میشه.

پس فعلا بی خیال …

بریم بخوابیم که فردا قراره بریزیم یه سفارت دیگه رو آتیش بزنیم.

mahzadeh

تو اون گرمای عربستان

زیر اون آفتاب سوزان

تو اون تشنگی شدید و کمبود oxygen

این همه آدم بی گناه به فجیع ترین حالت ممکن مردن

کلی خانواده بی پدر و شوهر و برادر و خواهر و مادر و همسر شدن

مقامات عربستان تخ..مشون هم حساب نکردن و اصن انگار نه انگار…

والا نه سفارتی به آتش کشیده شد .. نه مراجع تقلید صداشون در امد و نه کلاسای طلبه ها تعطیل شد و نه هیچ چیز دیگه ای.

اومدن برای آروم کردن مردم گفتن 3 روز عزای عمومی و خلاص.

…..

حالا یه شیخ نمر نمیر نمور چه میدونم هرچی از حد خودش فراتر رفته و تو کشورش مجازات شده و اعدامش کردن

من اصن خفه میشم هیچی نمیگم.

بشینید ببینید چه ها که نخواهد شد …!

هر چی کشیدیم از این عربستان و اعراب و خاندان عرب بوده و معلوم نیست چقدر بازم باید بکشیم از دستشون.

بی چاره مردم وطنم .

بی جاره من و تو ….