این بالا
احساس می کنی به خدا نزدیک تری و حس و حالت اصن یه جور دیگه ست
یه پارک کوچیک پایین محک
یه مسجدی هیئتی چیزی اون اطرافه
معلوم نیست دقیقا کجاست، ولی صداش قشنگ مشخصه
یه مداح صدا دورگه با چه آب و تابی داره جو میده به ملتی که اونجا هستن
صدای گریه و ناله هاشون با هر کلمه ای که اون مداحه میگه ،بالاتر میره
میرم داخل ماشین و شیشه ها رو بالا می کشم تا صداشو نشنوم ولی بازم فایده نداره
دلم به حال خودم می سوزه
که هم وطنم و جوون کشورم الان تو مسجد و هیئتی نشسته که یه صدا دو رگه داره هی میگه با صدای بلندتر گریه کنید ، زار بزنید ، از ته دل و …
دلم می سوزه برای خودم وقتی می شنوم صدای ناله و گریه و تو سر و کله زدن جوون کشورم رو
چقدر خدا رو بد پیدا کردن بعضیا…
مجبور میشم از اونجا برم بالاتر تا آرامشم بهم نریزه و یادم نره عهد و پیمانی که با خدام دارم
بیمارستان محک
حس و حالش یه چیز دیگه ست
آرامش کامل
صدای گریه و ناله و تو سر کله زدنی نیست
اینجا فقط
خداست و کلی فرشته….

طبقه نهم باشی
اون بالا تو تراس خونه ت استخر 4 فصل رو باز داشته باشی با نمای چهار طرف تهران
تو زمستون که داره برف میاد و دمای هوا 7 درجه زیر صفره
استخر رو پر آب کنی
بخار آب بلند بشه و به خاطر فشار هوا رو همون سطح استخر بمونه (اونایی که تو زمستون و دمای زیر صفر استخر رفتن میفهمن منظورمو)
شب باشه
چراغای کف و دیوار های استخرو روشن کنی
لیوان پر از کف آبجو دستت
هی سرتو از لای بخارا بیاری بالا و دونه های برف رو ببینی و کیف کنی
یه هو حس کنی یکی از لابه لای بخارا داره میاد تو استخر
چشاتو ببندی و تو دلت بگی خدا کنه خودش باشه
نزدیکت میشه و میاد لیوان رو از دستت میگیره
یه هو طعم آلبالو میگیره لبت و دلت از شوق مثل دونه های برف آب میشه.
اوووووم…سخته… اما
یه 10 سال دیگه
لطفا باش یه کم

زندگی
می کردیم
خداهه از اون بالا مهربونی می کرد
همه چی خوب بود
تا اینکه یه روز گرم تابستون
هر چی که بود و نبود رو
باد اومد و برد
من و موندم و تختخواب و خدا و این خونه
که می بارید از در و دیوارش
از چشماش…از چشماشون
می بارید…
از چشمام

دوباره یواشکی نهار خوردن
از برق کشیدن آب سردکنا
هجوم مردم به حلیم فروشیا و آش فروشیا دم افطار
زولبیا و بامیه
کله سحر و اللهم انی اسئلک …
ربنا و الله اکبر و باز کردن روزه و خوردن لیوان لیوان آب و تذکر دیگران که نخور اینقدر آب ..دلت درد میگیره.
بازم ماه رمضون و عمامی که روزه نمیگیره و شایدم نمیتونه بگیره.
دم اونایی که میگیرن گرم.
واقعا مرد میخواد
تو این هوا و گرما
17 18 ساعت کم نیست…دمتون گرم.
ولی
ای کاش
به قول یه بنده خدایی
یک ماه هم در سال داشتیم که بجای نخوردن و روزه گرفتن
مجبور بودیم از سحر تا افطار شکم گرسنه ها و فقرا رو سیر کنیم و بهشون خدمت کنیم.
ای کاش بود .
ولی
نیست.

کلاغ روی تیر برق
امروز
زیر گرمای آفتاب و هوای خاک آلود این شهر
دلش غار غار می خواست
پرواز و مزرعه و مترسک می خواست
ولی تف به این شهر و آرزوهایی که فقط هوا میرن
هه…فقط هوا میرن
کلاغ امروز شاید دلش بچه ی شیطون همسایه را هم میخواست…کاش بود و سنگی پرتاب میکرد طرفش
خسته بود کلاغ روحش
مثل روح من و این تختخواب و خدا
.

صدای الله و اکبر میاد
صدای لا اله الا الله میاد
صدای جیغ
صدای گریه
اینقدر شلوغ است که نمی شود تشخیص داد مرد بوده یا زن
جوان بوده یا پیر
کوچه از هجوم مردم بسته شده است
و جنازه ای که روی دست به طرف خانه ای میرود.
چقدر سخته نبودن کسی که تا دیروز بوده
و باز هم خاطره هاش
نمیدونم .. صحنه های جالبی نبود
خدایش رحمتش کند
و خدایم را شکر که نزدیکانم هستند و هزاران بار خدایم را شکر.

توافق
کلمه ش بار مثبتی داره
رسیدن به توافق حس خوبی به آدم میده
ولی
وقتی این توافق سر جدا شدن دو نفر از هم باشه
سر طلاق گرفتن باشه بعد از 12 13 سال زندگی
سر تموم شدن و تموم کردن ها باشه
اونوقت هیچ کدوم از حس های خوب و مثبت رو نمیتونی تو خودت پیدا کنی و خالی و تهی میشه دلت
و چقدر آزار میدن خاطره ها

دوتا موضوع رو باس بشکافم امروز که درس عبرتی باشه برای امت و آیندگان
موضوع اول:
در یارو میلیاردی مالیدن و رفتن و یه آب هم روش خوردن
عین خیالشم نیست و خیلی خوشحال و شاد و شنگوله
بعد گیر داده به100 تا دونه گونی که چرا 200 تومن ( دقت کنید 200 تا تک تومن ) گرون خریده شده.
و اینقدر حرص خورده و میخوره که کم مونده سر این موضوع سکته کنه
والا به غورعان
فداش بشم اونایی که شرافت و این چیزا حالیشونه .. ولی از همین بلندی اعلام میکنم که بعضی جاها باس بی خیال شرافت بشید و تا میتونید و جا داره بمالید در اونی که بویی از شرافت نبرده و همچین بکنید تو پاچه طرف که تا عمر داره فرق گونی با کو//نی رو تشخیص نده.
و موضوع بعدی هم مربوط به دین و ایمون و این برنامه هاست.
ای کسایی که فکر می کنید فقط خودتون دین و ایمون دارید و خدا رو فقط شما می شناسید و کارتون خیلی درسته و اصن آخر هرچی انسانیت و درستکاری و معرفت و شعور و این داستانا هستید.
با شمام
از همین جا…از همین بلندی … کنار همین نردبون بلند …سلامی عرض میکنم خدمت شما عزیزان دل و با احترام و ادب بسیار ،این نردبون بلند، به صورت کامل تو نشیمن گاهتون …
اصن جوری که از دهان مبارکتون بزنه بیرون تا دیگر این چرندیات به زبان که هیچ ، به تخیلتون هم راهی پیدا نکنه.
بهله.
و اینکه دعا کنیم اگه روزی چیزی به دست میاریم و به جایی میرسیم، جنبه منبه شم داشته باشیم .
فدا مدا