آدم خوار

خب …
من که از همون اولشم گفته بودم تو این جزیره جز آدم خوار ، آدم دیگه ای پیدا نمی کنی …
چقدر گفتم تو هم بخور …
لج بازی کردی و گفتی : می گردم تا یه آدم نخوار پیدا کنم …
حالا یه نیگا به خودت بنداز …
دلت …
قلبت …
عقلت …!!
روحت …
همشون خورده شد و رفت پی کارش …
هه ….
مونده برات همین یه ذره جسم خسته …
که اونم …
…….
………………
که ….
….
…….. بذار ببینم …
………………………….!!!

…….
بهله …
که ….
اونم خورده شد و …
رفت …
……………….
……………………………..
……. سهیل .

سه شنبه

یه حالت نوستالژیک به خودم گرفتم بیا و ببین …
یه جورایی که همچین کباب شه دلت …
خب حق دارم دیگه …
سخته 3 روز دست رسی به هیچ وسیله ارتباطی نداشته باشی …
بهدشم کبوتر نامه رسون هم که نباشه و هرچی باشه کلاغ باشه …
حیا ندارن که …
یه بار نامه نوشتم و بستم به پاش …
بی چشمو رو ، نامه رو برداشته بود گذاشته بود تو لونه ش و روش گلاب به روت ر… بود …
حیف اون همه قربون صدقه و ابراز علاقه که ر… شد بهش …
هه …
خندم میگیره …
بی چاره احساسات پاکم …
ای بابا …
هی ….!!( همچین از ته دل )
………..
…………………………..
………….سهیل.

خودم برای خودم

یه روز تو زندگیم بودی …
همین جا رو به روم بودی …
اما آرزوم نبودی …
……
فکر می کردم از آسمون …
باید بیاد یه روزی اون …
آرزوم بشه تموم …
…..
یه اشتباهی کردم و …
دل تو  رو شکستم و …
نمی بخشم خودمو …
……
حالا پشیمون شدم و …
می خوام تو باشی پیشم و …
حق داری که نبخشی منو …
……
……………………
شرمندتم ….!
که ستاره داشتم و …
دنبال اون می گشتم و …
شاکی بودم از اینکه من …
ستاره ای ندارم …
………..
ستاره بود تو مشتمو …
تکیه میداد به پشتمو …
احساسشو می کشتمو …
هی …..//
ای بابا …
…..
احساستو می کشتم 
……………
………………………………
…….. حمید عسکری .

19

من کلا از شخصیت بیشتر خوشم میاد تا شخص …
از همون اول هم همین جوری بودم …
و دلیل اینکه قید کلاغا رو زدم …
همین عدم شخصیتشون بود …
وگر نه …
بعضی هاشون دوستای خوبی بودن برام …
……..
………………………..
……… سهیل .

17

همیشه فک می کردم آدمای بزرگ و متفکر و باهوش و زرنگ …
هیچ وقت گول نمی خورن …
اما حالا می بینم که همون آدمای بزرگ و زرنگ …
با احمقانه ترین راه ممکن گول می خورن …
هه …
الآن تازه می فهمم که چرا منو احمق صدا میزدی …
شاید بهتر راه برای گول زدنت بودم …
هان…؟
……….
………………………
………….. سهیل .

08

آرزوهای من اینقدر بزرگن که بعضی وقتا خودم جلوشون احساس کوچیکی می کنم…
نمی دونم اینم کار خداست یا کاره دله …
من و دلم و خدا قبلنا باهم قرار گذاشته بودیم …
قرار گذاشته بودیم که همیشه کنار هم باشیم …
اما دلم وسط راه هوایی شد و …
رفت …
فک کنم کار خدا بود …
آخه دیگه مثل قبل نبود باهام …
یا شایدم من باهاش …
نمی دونم …
شاید اونم فهمیده بود آرزوهام خیلی بزرگن و …
من کوچیک …
حالا من موندم و خدا …
خدایی که اینقدر بزرگ هست که آرزوهام حتی به چشم هم نیاد …
می دونم …
اون خیلی خیلی بزرگتر از آرزوهای منه …
………………………………..
…………………..
……… سهیل .

بانه

بانه …
شهر مرزی …
شهرLCD…!
شهر کولر های گازی …
شهر پاستور های قلابی …
……
شهر بار بند …
شهر پا درد …
شهر ویسکی های ارزان …
غرب ایران …
……………………………
……..
………………….
پ.ن: خیلی زور زدم شبیه شعر بشه ……
…….
……………………..
……..

night

شباش که نه …
ولی داستانش چرا …
قراره بخیر بشه ….
کلاغش هم که احتمالا به خونش می رسه …
اما من زیاد حال نمی کنم اینجوری …
داستانش برام جالب نیست …
بیشتر حال می کنم شبام بخیر بشن …
بدون چراغ خواب …
با در بسته …
راستی نمیدونم چرا از بچگی دوست داشتم در اتاقم بسته باشه …
نمیدونم …!
به هر حال …
ساعت 3 شبه …
شب بخیر …
………………………..
…….
…………. سهیل .