شب جمعه ست …
یادش بخیر …
بابای ممد رو می گم …
هی بهش می گفت گوساله درسات رو خوب بخون …
زیادم بی ربط نمی گفتا …
میدونی …چند روز پیش تازه فهمیدم که مامان ممد شیر نداشته و باباش شیر گاو بهش میداده …
روحش شاد …
این آخرا چقدر می فهمید بنده خدا …
هی …!
یه کم که فک میکنم می ترسم …
آخه باه بایی منم چند بار سرم داد زده و بهم گفته: بزغاله شلوغ نکن …
همینه دیگه …
یکی نیست بیاد اینو درستش کنه ..
دارم کم کم دچار دو گانگی میشم …
خب آخه این ماه مانی من کجاست که بیاد و بگه خودش شیرم داده …؟!
هی …
رفیق …!
……..
…………….
…. سهیل .
Author: mahzadeh
زمونه
بمب ببندم به خودم و بپرم وسط خیابون و ملت رو با خودم منفجر کنم …
خب …
این عالیه …
یه حرکت شهادت طلبانه ی ناب محمدی …
از این بهتر هم مگه میشه …!
اسلام هم همیشه زنده میمونه …
عجب …!!
یه جاهایی مغزم نمیکشه …باور کن …
شک میکنم به هرچی که تا قبل بهشون اعتقاد داشتم …
بد زمونه ای شده …
دلم میخواد تمام سیگارای آلبالویی دنیا رو یه جا دود کنم …
بعد برم با تمام هرزه های شهرم رابطه برقرار کنم …
بهدشم به سلامتیه هر چی مست و مستیه پیک رو برم بالا …
ساعت 9 شبم بزنم کانال یک و …
نیم ساعت اصول برنامه پنجم توصعه کشورم رو گوش بدم و …
بعدشم غزه …
فردا هم روز از نو …
بمب ببندم به خودم و بپرم وسط خیابون و ملت رو با خودم منفجر کنم ….
….
……………..
….
می تونم
می تونم دیگه طاقت بیارم …
می تونم رو پای خودم وایسم …
می تونم وقتی که ناراحتم یا غمگین خودم رو خوشحال نشون بدم …
من می تونم احساسم رو کنترل کنم …
هه …!
می تونم دوری رو تحمل کنم …
می تونم مشکلاتم رو حل کنم …
می تونم باور کنم …
من می تونم وقتی که تو آینه نگاه می کنم به جز موهای ریخته ی سرم به چشمام هم توجه کنم …
تازه شم با موهای ریخته جذاب تر هم میشم …
هه …! من می تونم خیلی کارای دیگه رو هم انجام بدم ….
باور کن رفیق …
من حالا می تونم بزرگ بشم …
مرد بشم …
می تونم …. مگه نه …؟
……..
………………..
…….. سهیل .
سخته
نامرداي بي معرفت…
زدن خاطراتمونم كشتن…
باور كن قلبم از دستم سردتره…
آره رفيق…
غربت ما اندازه نداره…
به اسم دين حق مان را خوردن…
….
ب کوچیک …آ بی کلاه
لای کاغذ پاره های قدیمی …
…
………
مداد سیاهش رو برداشت …
معلم شروع کرد …
– ب کوچک … ب بزرگ …
– آ با کلاه … آ بی کلاه …
– ب کوچیک با آ بی کلاه میشه با …
– دو تا با پیش هم که باشه، میشه بابا …
…..
مداد سیاه روی کاغذ سفید نوشت …
ب .. ب .. ب .. ب .. ب .. ب .. ب .. ب ..
آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ .. آ ..
با .. با .. با .. با .. با .. با .. با .. با .. با ..
بابا .. بابا .. بابا .. بابا .. بابا .. بابا .. بابا ..
…..
زنگ به صدا در آمد و کلاس و درس اول تموم شد …
خوشحال بود …
یاد گرفته بود بنویسه و بخونه بابا …
از در مدرسه رفت بیرون …
مامان و باباها همه اومده بودن …
گوشه ای ایستاد …
همه که رفتن …
سرش رو پایین انداخت و رفت …
…..
ب کو چیک … آ بی کلاه …
…
………………..
…. سهیل .
سر خیابون
حراج بود …
شرافت …
پاک دامنی …
شبی 20 هزار تومن …
باور کن رفیق …
……
………………..
……
بخور تا خورده نشی
هی تو مترسک…
خیلی بیشتر از این حرفا احمقی …! باور کن …!!
باور کن که اگه نخوری ، یه جوری خورده میشی که حتی فکرشم یه لحظه نمی کردی …
واقع بینانه دارم میگم …
شک نکن …
زمونه وقتی با تو خوب رفتار میکنه که بتونی حقت رو بگیری ازش …
ولی تو …
…….
بعضی وقتا به حرفام شک میکنم …
حق میدم به کلاغا که همیشه توف میکنن تو چشات …
باور کن …
تو خیلی بیشتر از این حرفا مهربونی … یا شایدم …
نمیدونم…
احمقی ….!
………
………………….
…….. .
حق داری تو
نمی خواد بفهمه که بچه هاش دیگه بزرگ شدن …
و باید جور دیگه ای باهاشون رفتار کرد …
دیگه داد و تهدید و ترسوندن فایده نداره …
اومده میگه باهاش حرف بزن ببین دردش چیه …!!
چی بگم من ….
آخه اگه تو پدر بودی خودت می فهمیدی درد بچت چیه …
نمیدونم اینا کی میخوان متوجه اشتباهشون بشن …
ای بابا …
فایده ای نداره این حرفا …
ما ها باید سرمون همیشه به سنگ بخوره …
عادت کردیم …
……..
هه …
……
آره رفیق …
چاره ای نیست میدونم …
بی خیال بقیه …
به فکر زندگیه خودت باش …
میگذره اینم …
بی خیال …
بیا باهم دیگه توف کنیم تو چشم همه ی کلاغای دنیا …
بیا ….
……………
…….!
…………….. سهیل
بدون اون
یه پیک عرق …
یه نخ کاپیتان بلک آلبالویی …
یه عاله خاطره …!
……..
…………………
…. اوج عشق بازیش بود.
نوبت تو هم میشه
هی …
مترسک …
اشکاتو پاک کن رفیق …
تقصیر تو نیست که کلاغا تف می کنن تو چشت …
این زندگیه که بویی از مردونگی نبرده …
تو باش و بمون و تحمل کن …
کلاغا رو ببخش …
اونا هم مثل تو بی تقصیرن …
ذاتشون همینه …
شکایت نکن که چرا کسی نمی فهمه چی میکشی …
چرا کسی سراغی از غم و غصه و تنهاییت نمیگیره …
شکایت نکن رفیق …
این زندگیه که بویی از مردونگی نبرده …
هی مترسک …
اشکاتو پاک کن رفیق…
یه روزی هم …!
………………….
…………
…….