استقلال سوراخه

باید تخصص تزریقات هم تو دانشگاه ها تدریس بشه.

والا ‌‌‌‌….به هر غولِ سیبیلی که از سر کوچه رد میشه که نباید اجازه تزریق داد.

به جان خودم طرف بره شر خر بشه موفق تره.

تزریقاتی باید لطیف و ظریف و خوش رو و برخورد و خوش زبون باشه که اصلا نفهمی چه جوری بهت آمپول زده.

تزریق یه هنره

رفتم آمپول بزنم یارو با صدای کلفت میگه بخواب رو تخت الان میام

میگم میشه این پرده رو بزنید اینور من راحت نیستم ۴۰ نفر دارن نگاه میکنن 

میگه کسی ک./.ون آدم مریض رو نگاه نمیکنه

میگم جون داداش زشته ها

منتظر جواب بودم که درد آمپول تو تمام بدنم مستولی شد .

داشتم میومدم بیرون یکی از اون لا گفت داداشمون پرسپولیسیِ و شورتش قرمزه و بقیه هم زدن زیر خنده

نیگا کردم دیدم سیبیل هم داره میخنده 

سرمو انداختم پایین و…

با فکر خرید یه شرت آبی از اونجا اومدم بیرون.

سرانجام

یک روز صبح بیدار می شویم و می بینیم که هیچ کس سر کارش نمی رود.

بازارها تعطیلند.

کارخانه ها خالی و کسی سر هیچ کلاس درسی ظاهر نمی شود.

خودشان می مانند و خودشان.

آن روز صبح،استیصال قاتلان تماشایی‌ست.

اول تهدید ، بعد وعده و وعید و بعدش…؟

…..

بعدش رو مردم رقم می زنند.

انتقام سخت

مرگ بر خودتون به خانواده هاتون 

مرگ بر افکار و ذاتتون

مرگ بر اعتقاد و ایمانتون

مرگ بر امامتون و خداتون و پیغمبرتون

فتنه گر و دزد و قاتل و تروریست شمایید

بی کفایت و دروغگو شمایید

تمام دنیا دید و تایید کرد و شما تکذیب کردید و حالا که همه چی مشخص شده و دستتون رو شده با یک عذر خواهی میگید کار خودمون بود و خطای انسانی بود؟؟؟

شرف ندارید شما

انسان نیستید شما

مرگ بر همتون…

……

نصف شب از خواب پاشدیم با خبری فوری

انتقام سخت شروع شد

ضربان قلبمون رفت بالا 

…..جنگ….

چند دقیقه بیشتر طول نکشید که #موشک و #سپاه و #آمریکا شد مهم ترین کلمات دنیا

سیاست بی پدر مادر و بی ناموس 

یعنی همین

انقام سخت یه هو تبدیل شد به سیلی محکم و اونورم اعلام کردند که خونی از دماغ کسی ریخته نشد

خوشحال شدیم که همه چی با یه سیلی داره ختم به خیر میشه و آماده شدیم بریم بخوابیم که یه هو خبر فوریِ دیگه ای اومد

انگار قسمت نبود بخوابیم

-هواپیمایی با حدود ۱۸۰ سرنشین به مقصد اوکراین نزدیک شهریار سقوط کرده و همه سرنشینان درجا فوت کردن.

و …

متاسفانه خیلی زود شوک بزرگ کل فامیل و آشنا رو فرا گرفت.

دوتا از اقوام ما هم داخل هواپیما بودن.

.

.

.

قیمه

بچه که بودم بابام منو میبرد ظهر عاشورا یه هیئت طرف بازار تهران که دسته های عزاداری رو نگاه کنم

فستیوال بود بیشتر

یه عده لباس یاران حسین رو میپوشیدن و یه عده هم یزید و یارانش

اسب و شتر و شمشیر و خیمه بود و تعزیه خوانی

یزیدیان حمله میکردن به یاران حسین و همه رو میکشتن و آخر سر هم خیمه ها رو آتش میزدند .

چنان شور غم انگیزی ایجاد میشد که مردم از گریه و زاری خودشون رو پاره پوره میکردند.

خلاصه تا اذان ظهر ادامه داشت و بعد از اذان مردم هجوم می آوردند به طرف صف های غذای امام حسین که معمولا قیمه بود.

پشت هیئت ولی….

یاران امام حسین و یاران یزید بودند که بدون صف با همون لباس ها و شمشیر و تشکیلاتشون خوش و خرم داشتن در کنار هم قیمه میخوردن و شاد و شنگول عکس یادگاری میگرفتن.

آره رفیق دم بابام گرم

سیاست رو اینجوری یادم داد

با قیمه.