این صدای اذان صبح
خیلی آشناست برای ما
حالا برای شما هم آشنا شد…..
۲۳ خرداد ساعت ۴ صبح به وقت تهران
این صدای اذان صبح
خیلی آشناست برای ما
حالا برای شما هم آشنا شد…..
۲۳ خرداد ساعت ۴ صبح به وقت تهران
میگن باز خطر جنگ زیاد شده
میگن توافق نشه میزنن
میگن ماشه پاشه رو فعال میکنن
میگن منطقه رو میخوان به آتیش بکشن
میگن آقا شنبه اعلاممیکنه بمب ساختیم اصن اووووف
بمب حثته ای شحید هاج صید هسن نسرالله
میگن سهیل میگیرنت میکننت تو گونی ….
نمیدونم والا
حس ندارم دیگه
یه دنیا رو گذاشتیم سر کار و خودمون سر تا پا تو لیدوکایین
واقعا نمیدونم
فقط لطفا یکی یه نوشابه شیشه ای زرد بیاره برام
…..
……….
بیاید قبول کنیم
دعایی مستجاب نمیشه دیگه
مثل همیشه
این بار هم “الهه” به خونه نرسید …
….
………
الان نمیخوام از دستاورد های سفر ترامپ به خاورمیانه بگم
اصن ولش کن
آب از سر ما گذشته دیگه
فقط بگم عربستان و کشورهایی عربی اطرافمون به جایی رسیدن که دیگه حتی برای ما رویا هم نخواهد بود….
حالا اینم ولش کن
واقعا چرا هر جا رو نگاه میکنی شده بستنی انبه سه بعدی میهن….؟
عَن بازی جدیده عایا…؟
….
……….
تو آسمون زندگیم
ستاره بودهِ
بی شمار…..!!
…
…….
از دیروز میخوام یه چیزی بنویسم ، اما تا صفحه سایت رو باز میکنم همه چی از ذهنم میپره و دستم دیگه رو کیبورد نمیره.
لعنت به همه مسئولین از بالا و تا پایینشون
لعنت به پدر و مادرشون
تف به این سرنوشت
چقدر شوم و چقدر تلخه
“چی دادید بهشون که زندگیشون رو گرفتید….”
حسرت یه کم آرامش و شادی به دل این مردم مونده
خیلی خسته م
مثل همه
مثل مردم بندر
تسلیت به هممون
…..
……….
سال ۸۴ بود
دانشجو بودیم
به زور، بچه های فنی مهندسی رو بردن سخنرانی محمود احمدی نژاد
جَوون بودیم و خام
یه برگه داده بودن دستمون که روش نوشته بودن انرژی هسته ای حق مسلم ماست…!
یه ۲۰ سالی از اون سال میگذره
دیگه جوون نیستیم و البته خام هم
برای اون حق مسلمی که ۲۰ سال به خاطرش دهنمون رو گا//#ییدن و جَوونیمون رو ساییدن ، دارن مذاکره میکنن تا نزنن و نکوبن و جنگ نشه.
جالبه نه….
اینو هم به اجبارها اضافه کن
ما اینجا مجبوریم حامله بشیم هر روز …
و هر شب به صورت طبیعی زایمان کنیم عقده هامون رو…
…..
…….اوووووم….لطفن یکی بیاد منو اعدام کنه.
بوس موس
هممون یه مشت انسان مجبور هستیم
از همون روزهای اول زندگی مجبوریم به هر چیزی تن بدیم
هر چیزی…!!
الان دقیقا در همین لحظه دلم میخواست یه تیکه سنگ ته دریا بودم
بی خیال از هرچی اجبار و نیازه
اون پایین واسه خودم عشق می کردم با عروس دریایی ها
دورم کلی مرجان و پری مری دریایی
هیچ چیز مهمی وجود نداشت
تخ/./مم نبود
اصن به من چه مذاکرات چی میشه
…..اصن عراقچی بیاد بره تو گوشم
والا
خدایا بیا سنگم کن جون مادرت
داشتم میگفتم
همین جوری گذشت تا شد ۱۶ فروردین
تولدم
آره فدات شم یه سال دیگه اضافه شد به عدد زندیگمون و اما هیچی به هیچی
دقیقا مثل این کلیپ های اینستایی که میگه دهه شصتیا ۴۰ سالمون شد و چه گ//هی بخوریم ، میخوام از همین بلندی اعتراف کنم هیچ گ//هی نخوردم وداره میشه ۴۰ سالم.
آره خلاصه
تولدم مبارک و این صوبتا.
….
……..
….
از همین بلندی سلامی میکنم به دلار ۱۰۵ هزا تومنی و سکه ۱۰۰ میلیونی
قول میدم این عددها به زودی رویا خواهد شد
بله
کاملن تخ//می ۹ روز از ۴۰۴ گذشت.
….
……….