!… هه

يادش بخير …
يه رضازاده بود كه وقتي يا ابالفضل مي گفت …
وقتي كه رسانه ملي وزنه زدنش رو نشون مي داد …
مو به تن هممون سيخ مي شد …
هه … يه بار كه من از شدت جو زدگي يواشكي گريه كردم …
و همون لحظه يكي گفت :
” صحنه را ديدم …”
همه خوشحال شدن …
و درست همين جا بود كه تمام كمبود ها يه هويي فراموش ميشد …
يه 4 سالي گذشت …
ديگه از رسانه ملي كسي قهرماني نديد ….
و ما ديديم قهرمان ملي مان را ، بدون وزنه و با كت شلوار ، در حال تبليغ در رسانه اي غير ملي …
و به يك باره همه كمبودها را ديدن …
ولي اون كسي كه بايد ميديد ..|
هه ….!!
اين بار صحنه را نديد …
….
……….
…………………..
……

دل من

فک میکنی به روزایی که دارن میگذرن و روزایی که دارن میان …
فک میکنی که اگه اینجا نبودی ، کجا می تونستی باشی ….
به فرصت هایی که خدا بهت داده فک میکنی …
به بازیه عجیب سرنوشت …
به داغی دسته عینک آفتابیت که رو صورتته …
فک میکنی به سختیه زندگی …
به غربت و به تنهایی …
آره باه بایی …
تو به این چیزا همش فک میکنی …
اما کاش یه کوچولو هم به من فک می کردی …
به احساسم …
به غصه هام …
به سختیام ….
به ندیدن و نبودن و نداشته هام …
به دل تنگیام ….
مگه من چقدر دل دارم …
کاش یه کوچولو هم……………………….
………
……………..
….. سهیل .

مهران

مهران از زندگیش تعریف میکنه…
از خاطرات کودکیش ..
با لهجه شیرین خودش و با صداقتی عجیب و گیرا …
می خنده و تعریف میکنه و من به این فکر میکنم که یه پسر 16 ساله چقدر می تونه بزرگ باشه …
ای خدا این دیگه کیه …؟
هر کسی بزرگی و مردونگی رو یه جوری برای خودش معنی میکنه …
تا دیروز منم یه جوری معنی می کردم …
اما الآن میگم بزرگی و مردونگی یعنی مهران 16 ساله …
دلم به حال خودم میسوزه …
خوش به حالت مهران …
خوش به حالت که تو 16 سالگی به جایی رسیدی که حسودیم میشه بهت …
ای خدا …
نشون دادی بهم که مردونگی در حد ما نیست …
صادقانه اعتراف می کنم که جلوی این پسر احساس حقارت کردم …
واقعا من کجا …
و این پسر …
کجا …
……….

…………….

خوش باش برادر

خب با همت و تلاش مسئولین …
و دو سه برابر شدن ارشاد کننده ها …
دیگه هممون داریم میریم که بهشتی بشیم …
به نظر میرسه ظرفیت های بهشت زود پر میشه …
پس دوستان بجنبید که وقت تنگه ….
راستی هر کی رفت یه جا واسه ما هم بگیره ها …
ایول …
دم همه مسئولین نظام گرم که به فکر اون دنیامونم هستن ….
برادر به افتخار آقا ….
برو دست قشنگَ رو ….
…..
شرمنده جو گیر شدم … دست قشنگَ رو بی خیال شو …
دهنت رو خوشبو کن با ذکر یه …….!!
………
………..
………………

Myself

نه اصن این جوری نیست …
دلیلی نداره …
فامیل … دوست … رفیق … نا رفیق …
یا اصن هیچ کس …
من هنوزم نوشتن بهم آرامش میده …
اینجا …
شاید تنها جایی باشه که خودمم …
هه هه …
خود سانسوری …
نه رفیق …
هنوز اینقدر ویزیتورهام زیاد نشدن …
….!!