آدما دو دسته ان …
یه دسته یه چیزی می گن برای یه چیز دیگه …
یه دسته هم یه چیزی می گن تا یه چیزی گفته باشن …
خب ما هم گفتیم چیزی بگیم که حالا یه چیزی گفته باشیم …
که یه وقت نیان پشت سرمون چیزی بگن …
که چرا سهیل چیزی نگفت …
هه …!
حالا از چیز ما ناراحت شدن بعضیا …
خب تقصیر ما چیه که چیزمون قابل هضم نبوده براشون …
فک کنم یه چیزشون شده باشه …
بد جوری به چیز چیز افتادن …
آخه یکی نیست بهشون بگه که شما رو چه به این چیزا …!؟
….
………………….
…… سهیل .
دستهبندی نشده
دیوانه به دیدارم بیا
هی رفیق …
می خونی دیگه … مگه نه …؟!
اما نخوندی هم مهم نیست …
مهم یه چیز دیگه ست …
این که یه روز تمام زندگیت رو میذاری جلوت …
نگاه می کنی بهش …
خوبیات رو یه گوشه …
بدیا یه گوشه …
کینه و نفرت و عشق و دوست داشتنات هم یه گوشه …
فک می کنی …
با تنهایی …
خیلی وقته که گذشته …
مثل 30 سالی که تا حالا گذشته برات …
می فهمی …
فراموش شدی …
اون وقت میشی یه آدم موفق …!
یه تفاله …
……….
…………………………..
………….
09
عاشقانه ترین خیانتها رو کرد …
و بعدشم آلزایمر گرفت …
و تنها شد و …
تنها شد …
تنها شد …
……..
…………………..
پ.ن : هه ….!
…..
میدونی مشکل کجاست …؟
اینجاست که …
چند وقته سهیل درونم کمتر کودکی می کنه …
همش ژست بزرگ شدن به خودش می گیره …
به خدا همچین بزنم پس کله-ش که …!!
عجبا …
یه مدت دور بودم ازش به حال خودش ول شده …
آره رفیق …
درستش می کنم این توله رو …
…….
…………………..
……….
زندگی با تو بهتره
صدام گرفته بود …
دلم بدتر از صدام …
خدا داشت با فرشته هاش پچ پچ میکرد …
هیشکی حواسش نبود …
کیف دستیم رو برداشتم …
اومدم بیرون …
بارون میومد و تگرگ …
رفتم …!
رسیدم …
به تو …
….
صدای پچ پچ می اومد …
……………
…………………………..
…..سهیل .
38
آروم …
کنارم نشست ….
سلام کردم …
….!!
بهم یه نگاه انداخت …
….!!
جواب نداد …
پیاده شد و …
رفت …
…………………
………
……………………………..
بیست و چهار
…
و امروز …
16 فروردین …
……
…………………….
تولدم مبارک .
مبارک باشههههههه
خب برای من ارزش داره …
بیام اینجا …
تولد دو تا از عزیزانم رو تبریک بگم …
اولیش گیسوی عزیزم که دیگه واسه خودش خانوم مهندسی شده و امیدوارم سالهای سال خوب و خوش و سربلند باشه و تو این بهار جدید زندگیش به خواسته هاش برسه …
گیسویی تولدت مبارک باشه یه عالمه ….
بهله …
و …!!
بهار …
راستی بهار من الآن تبریک تولدت رو بگم یا تبریک …!!(چشمک )
باور کن یه جورایی اشک تو چشام جمع شد …
البته از خوشحالی بودا… بهله …
عزیز دل سهیل تولدت مبارک باشه … سالی با سلامتی و عزت و سربلندی و "" خوشبختی "" و دعوت ما به اصفهان و بزن و بکوب و شیلنگ تخته باشه ایشالله هم برای خودت و شیلنگ تخته هاش هم برای ما ….
نه خدایی چقدر قشنگه … چقدر لذت می برم از اینکه بعد از 7 8 سال هنوز می تونم بیام و تولد کسایی رو که دوستشون دارم تبرک بگم …
خب برای من خیلی ارزش داره …
بهله …
می دوستمتون یه عالمه …
بووووووسسس …بووووووسسسسسسسس ….
مبارک باشه تولدتون …
………………..
……………………………..
………. سهیل .
پنجم فروردین
من می گم سفر …
تو می گی شیطونی …
من می گم تو اسمش رو بذار شیطونی …
اصن واسه ما هر چی که هست عشق و حاله …
هه … عشق و حال …
یه چیزی تو مایه های دوغ خونک با کلی یخ تو لیوان …
نه …؟!
می گم چه حالی میده زیر بارون و طعم آلبالو …!
فک کن …
عمیق … طولانی … اندازه روزایی که رفت و برنگشت …
وای …
عجب حسی میده …
پیک آخر …
توپه توپ …
هی بچرخه زمین و زمون …
هی بچرخه …
بی خیال همه کلاغای دنیا …
به سلامتی هر چی …!!!
هه …
هی رفیق …
جدی نگیر …
……….
…………………….
………….
سال نو مبارک
هه …
1 فروردین 89 …
بهله …
خب … سال گذشته سال جالبی نبود … شاید اون جوری که می خواستم نبود و آخرشم به بدترین شکل ممکن با رفتن مادربزرگم از بینمون تموم شد …
ولی زندگی همینه … با همه خوبیا و بدیاش زیباست …
اما امیدوارم مثل هر سال … امیدوارم امسال سال خوبی باشه برای خانواده ام … برای دوستانم … برای همه ایرانیا که سال گذشته خیلی خیلی سخت گذشت بهشون …
امیدوارم امسال خبرای خوب بشنویم همش …
اتفاقای خوب بیوفته …
سالی پر از سلامتی و شادی برای همه باشه …
شادی و دل خوشی …
خدایی از ته دل می گم …
سالی پر از شادی و دل خوشی برای همه …
………….
……………………………
………… عید همه مبارک باشه ………….