همچین روزی

درست یادم نیست …
سوم دبستان بودم یا چهارم …
اما یه همچین روزایی بود …
هه آره …
با چندتا از بچه های کلاس شروع کردیم به تزئین کلاسمون ….
یادمه تو 25 تا کلاس ، کلاس ما اول شد و بهمون جایزه هم دادن …!
گروه سرود داشتیم و از یک ماه قبلش تمرین می کردیم برای همچین روزایی …!
” هوا دلپذیر شد ،گل از خاک بردمید ….پرستو به بازگشت زد نغمهء امید …”
و امروز ….!
هر وقت ازم سوال میشه اگه برگردی به گذشته با همین تفکرات امروزت چی کار می کردی …؟
صد در صد جواب میدادم هیچ وقت حماقتهای کودکانه انجام نمیدادم …
هیچ وقت کاری نمی کردم که یه همچین روزی افسوس بخورم از کارم …
……..
……………………..
…………..

7 thoughts on “همچین روزی

  • فوریه 12, 2011 at 8:39 ق.ظ
    Permalink

    اون موقع بچه بودیم بابا
    چن سال دیگه باید افسوس این موقه رو بخوریم که چرا تا جوون بودیمو نفس داشتیم کاری نکردیم
    خوبی سهیل؟ A)

    Reply
    • فوریه 12, 2011 at 10:24 ب.ظ
      Permalink

      البته اگه یه نفر بود که هر روز بیانیه صادر نمی کرد و یه کم مردانگی از خودش نشون میداد شاید افسوس نمی خوردیم حالا ….البته شاید….!!

      Reply
  • فوریه 12, 2011 at 10:21 ب.ظ
    Permalink

    همش تقصیره توووووووووووه دیگه… #:
    اگه تو همچین روزی کلاست رو تزیین نمیکردی الان وضعیت ما این جوری نبود.
    حالا هی بورو گروه سرود درست کن و کلاس تزیین کن. #:
    ولی حالا…
    اشکالی نداره داداش…
    ما جبران میکنیم.
    داشششششش :N :N :N

    Reply
    • فوریه 12, 2011 at 10:27 ب.ظ
      Permalink

      شما یادت نمیاد …اون روزا همه چیز فرق می کرد …

      Reply
    • فوریه 13, 2011 at 4:29 ب.ظ
      Permalink

      ] شما جبران كن زر ميخ جان!

      Reply
  • فوریه 13, 2011 at 4:31 ب.ظ
    Permalink

    يه همچين روزي…….. يه همچين روزي…….. چندم بهمن بود؟!
    ما به بهمن پر حادثه عادت داريم، نداريم؟!
    راستي گفتي چندم بهمن بود؟!!!

    Reply
  • فوریه 13, 2011 at 10:19 ب.ظ
    Permalink

    ما دو سال پشت سر هم اول شدیم :دی و یه سال جایزه به ما یه روز تعطیل دادن :)) انقدر ذوق مرگ شدیم که خدا می دونه….یه روز مدرسه نرفتیم!

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *