یکی بود که شبیه من بود …
همش می خندید …!
هه …
میدونم …
یا نداشته…
یا نمیدونه که داره …
یا کنده شده …
….
پ.ن:
یکی که شبیه من بود …
……….
……………………….
….سهیل.
یکی بود که شبیه من بود …
همش می خندید …!
هه …
میدونم …
یا نداشته…
یا نمیدونه که داره …
یا کنده شده …
….
پ.ن:
یکی که شبیه من بود …
……….
……………………….
….سهیل.
سلام. من مدتیه کند ذهن شدم دلیلشم بری تو وبم فک کنم بفهمی. کند ذهن شدم و نفهمیدم با این پست چیو میخواستی بگی واسه همینم نمیتونم نظری بدم. داداشی آپم.
فک کنم بجای کند ذهن بودن می گفتی کم پیدا شدی بهتر بود …. Y
بابا سهیل نگی خنگمااااااااااااااا……. :T ولی منم با اینکه چندبار خوندمو فکر کردم نفهمیدم … ;;)
نه بابا این چه حرفیه ….به هر حال بعضی وقتا خودم هم نمیدونم چرا ….! 🙁
از دور تا هنوز
کجای این جهان ایستاده ای
این چنین تابناک
که بوی عطر نارنج می آید به مشام…
بوی راه …
بوی توت ..
بوی شاه توت..
بوی بارون …
بوی بادبادک …
بوی کودکی …
یادش بخیر باد …
دریا که کرانه اش با من بود
و نسیم که شانه میکرد گیسوی بید را
و عشق که پای بازیهای کودکی میداد …
و دستم پر از رنگهای آبی بود
و دلم پر از نیلوفران مست مرداب …
بابا بزرگ بهترین هلوهای درخت هلو را
برای ما کنار میگذاشت …
من از دور تا هنوز ایستاده ام
و بابا بزرگ گرچه دیگر پیش من نیست
اما در بهترین کنج دلم خانه دارد
خانه اش آباد باد
فوریه 2007 …///
اهورامزدایی باشی …///
آقا مهرداد از شعر زیباتون ممنونم ….امیدوارم بتونم اهورایی باشم …شما هم همینطور …. A)
سلام داداشي!
خوبي؟!
خب…….. شايد اگه منم بگم زياد چيزي سر نياوردم از مطلبت يه كم خجالت آور باشه! %)
ولي اين دليل بر زير ديپلم بودن ماست، مي دوني؟!
وگرنه بابا سهيل هيچوقت پستهاي بدون معني كه نمي نويسه! -*
به هرحال خيلي دوستت دارم و ممنونم بابت همه ي محبتهايي كه به خواهري ات داري! :X
از خدا شادي و سلامتي هميشگي ات رو آرزو مي كنم سهيلم! A)
بیخیال! هنوزم می تونی بخندی…با تموم داشته هات و نداشته هات;)
;;)
سلام. فکر نکنی بی مرام و بی معرفتم ها…. نمی دونم چرا وقتی نوشته هاتو توی وبلاگ بهار می خوندم دیگه یادم می رفت بیام اینجا
راستش… منم مثل بقیه! خوب نفهمیدم چی گفتی
مرسی ماری خانوم ….اختیار دارید …. شما هم مثل بهار برای من عزیز هستید …..ممنون که اومدید …. A)