می نویسم برای دلم تا ثبت بشه برای همیشه

امروز صبح پشت سر همه ماشینا تو ترافیک صدر بودم.

گویا تصادف شده بود.

آروم آروم ماشین رفت جلو و تا رسیدم به جایی که دید داشتم به صحنه تصادف

ماشین زده بود به یه سگ ماده و اون سگ بیچاره که معلوم بود مادر چنتا توله ست و توله هاش شیر خوار هستن، افتاده بود زمین و چندتا مرد و زن دورش وایساده بودن و کسی بهش دست نمیزد

ازش خون میرفت

سرش رو گذاشته بود زمین و بدون هیچ حرکتی مردم رو نگاه میکرد

من امروز از کنارش رد شدم و اون مظلومانه نگاهش به نگاهم گره خورد

چه چنگی به دل و روحم زد نگاهش و اون چشماش

من رد شدم پشت همه ماشین‌ ها و رفتم و کاری نکردم

رد شدم و فقط بغض کردم

رفتم

رفتم و تا همین الان که رسیدم خونه بغض دارم

کاش نمیرفتم

کاش رد نمیشدم

کاش ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *