شب یلدا ….
میریم خونه مامان بزرگ …
ولی کجاست اون شب یلداهایی که همه دور هم بودن …
چه حال و هوایی داشت …
یادشون به خیر …
بی خیال …
امشب شب یلداست …
.
.
.
.
میریم خونه مامان بزرگ …
….
……………….
……
یلداتون مبارک .
Author: mahzadeh
درد و دل
دلتنگی هاتو ور دار ….
اصن به چیزی فک نکن …
خوشحال باش …
مثه من …
اینجا به اندازه کافی جا هست …
…
………..
…….
Foretime
نصف شب بود….
هنوز تو خیابون تلو تلو می خوردم…
نمیدونم باس خاطر بی خوابی دیشب بود یا عرقه کار خودشو کرده بود…
عادت نداشتم به بد مستی…
یه سیگار تو دستم بود که میرفت عمرش تموم شه….
یه زنه روسپی اومد جلو وگفت:…
– سیگار داری…؟
هم سیگار داشتم هم ادب ….
اما نمیدونم چرا دومیش یادم رفتو اولیشو که در حال تموم شدن بود و دادم دسش…
نگاهی بهم انداختو وگفت:
– خونه ،عرق،…جوره…؟
اولیو و دومیشو داشتم …
سومیشم داشتم…. جوونمردیو میگم….
اما باز نمیدونم…
شاید به خاطر مستی زیاد سومیشو یادم رفتو سرمو تکون دادمو گفتم:…
– دارم….
راه افتادیمو رفتیم….
فرداش دیگه هیچی نداشتم…..
….
نصف شب …
هنوز تو خیابون تلو تلو می خوردم ….
عادت کرده بودم به بد مستی …
یه زن روسپی اومد جلو …
…
…..
…….. پنجره تنها .
حیف
تو این مایه ها که حرف میزنم بد جوری بهم فاز میده …
درست مثه هوای یک نفره و بارونی این چند روز …
هی رفیق پس کجایی تو …
اینقدر دیر کردی که تو پست قبلی ترکیدیم رفت …
بهله …
حالا بی خیال …
میگم اگه یکی که هیچی حالیش نیست ،حرف نزنه ممکنه که بمیره …!؟
من واقعا نمیدونم چی بگم …
یارو مرتیکه اسمشو گذاشته سرپرست …
آخه یکی نیست بگه مرد مومن تو هنوز کد ارتفاع با چاه رو نمی تونی تشخیص بدی ، اومدی شدی سرپرست کارگاه …!!
بابا ایول به این مملکت …
یارو یه من ریش داره ولی یه ارزن عقل و فهم نداره …
ای باباااااااا …
آخه من چقدر حرص باید بخورم …
میدونم این دوتا دونه شیویدی هم که برامون مونده از دست اینا میریزه …
واقعا اینجاست که باید بگیم …
حیف نون …
……
……………………
……..
نگرد
امان از این دل ….
که هر دم می شود عاشق ….
آدرس را از شب پرسیدی و آمدی …
هی رفیق …
نمی دانم …
چه می خواهی از غربت و بی کسی ما ….!؟
اینجا همیشه تاریک است …
سایه ها کم رنگ …
سردی در عمق ذات اینجاست ….
نمی دانم که چه می خواهی …
………
………………
ای مردم ….
بیایید تماشا …
امشب ستاره ای در آسمان ….
خود را خواهد کشت …
بیایید تماشا کنید ….
زیباست خود را کشتن …
تماشا کنید …
که آسمان امشب بارانیست …
……
…………….
…. سهیل.

Suicide
من نه ماهم نه ستاره …
…
……..
….
ببین فقط تا 8 میشمرم … زود باش بگو منو دوست داری یا…!
یک …
دو …
سه …
چهار …
پنج …
شش ..
هفت …
…
…..
هشت …
…
…..!
بنگ /
…
………….
Bog
فقط گاهی …
و شاید و فقط شاید همیشه …
….
گاهی باید چشماتو ببندی تا ببینی چند نفر دوست دارن …
گاهی باید خطهای موازی رو هم شکسته دید …
گاهی باید جغرافیت ضعیف باشه که باور کنی دلهای ما زیاد هم بهم نزدیک نیست …
گاهی باید پارو نزد … وا داد …
گاهی باید به خودت هم دروغ بگی تا مطمئن بشی دلی رو نشکستی …
گاهی باید 2 x 2 هات جوابی نداشته باشه …
گاهی باید از بی نهایت فاکتور بگیری و یه “تا” اضافه کنی به فکر و زندگیت …
گاهی باید ….
…….
قشنگ نگاه کن رفیق …
اینجا دریا نیست که داری پارو میزنی …
بو کن …!
اینجا هر چی پارو بزنی ، به جای جلو ….
پایین تر میری …
گاهی باید پارو نزد ….
گاهی باید وا داد ….
….
……………….
………
فقط یه رفیق
هیچ آدم کوچیکی همین جوری بزرگ نمیشه …
و هیچ آدم بزرگی همین جوری بزرگ نشده …
میدونم …
باید از اول بخوای …
و خواستن داریم تا خواستن …
وقتی خواستنت تو وجودت ریشه کرد …
اون وقت می تونی شروع کنی به بزرگ شدن …
مهم نیست چی برداشت میکنی از حرفام …
اینجا یه بازیه …
کلی رفیقه رقیب داری تو این بازی …
شهامت داشته باش …
ولی رفیق بازی کنی باختی …
زندگی یادم داده که بجای رفاقت رقابت کنم …
بازنده بشی راه برگشت هم نداری …
به اون بالا که رسیدی خیلی چیزا برات معلوم میشه …
پس پله پله برو که نفست کم نیاره ….
میدونی رفیق …
از وقتی که رفاقتام رو فراموش کردم …
تازه فهمیدم که کجام ….
خوشحالم که خدا رفیقم بود …
اون خودش منو وارد این بازی زندگی کرد …
خودش یادم داد که چه جوری رقابت کنم …
به مهربونیش قسم که هر چی که دارم همه از لطف و کرمشه …
به قول ماری یه عشق هستش که وقتی دچارش بشی به همه جا میرسی …
آخ که چقدر عشقش پاک و زیباست …
هی رفیق …
فقط کافیه بهش دل ببندی …
یه گوشه چشمش برای هممون کافیه …
……
………………..
……..
volition
خودش گفت که اول باید خواست …
و خودش گفت که خواستن هم توانست است …
……..
یه روزی … یه جایی … یکی بود ….که با یه بدبختی ،تونست دیپلمش رو بگیره …
چون یه سال مردود شده بود ناچار شد بره پیش دانشگاهی شبانه درس بخونه …
توکلش به خدا بود …
پله پله رفت بالا …
حالا چند سالی گذشته از اون روزا …
و اون به جایی رسید، که شاید تو خواب هم تصور نمی کرد …
جایگاه کمی نبود براش …
حتی برای یه لحظه …
هم کار بودن با کسایی که تا دیروز فقط اسمشون رو شنیده بود …
واقعاً باور کردنی نبود …
کار کردن تو جایی که شاید آرزویی بود روزی براش ….
……
این اول راهه …
اون تازه شروع کرده …
اما میدونه که اگه بخواد می تونه …
چون خودش گفت : ….
خواستن توانستن است …

………….
………………….
پاییز 1386 … برج میلاد …گروه نقشه برداری سازه.
Ideal
این که از این همه آدم …
تو انتخاب بشی …
….باورش سخته …
فردا که بشه ….
شاید بتونم باور کنم …
…..
…………….
…..