ماه مان بزرگ …
برای تو می نویسم …
برای تو که از ماه آسمون هم ماه تری …
امشب همه دنبال ماه تو آسمون می گردن و من ماهم روی زمینه …
من از این که تو رو دارم همیشه و هر روزم عیده …
ای کاش باه بایی هم تهران بود …
میدونم باه بایی تو یزد دلش برای ماه مانیش و باه باییش یه ذره شده …
دلش می خواست تو این شب پیشتون باشه …
ولی …
بی خیال …
فدای همه مهربونیات ماه ترین ماه دنیا …
از طرف خودم و باه بایی سهیل می بوسم دستتون رو …
عیدتون مبارک باشه …
……..
……………
…سهیل
Author: mahzadeh
love
یادته …
گفتی بمیر …
هه …
مردم…..!!!
……..
………….
چرخه ابدی
دوستت دارم …
…………
وقتی که داری میری ، غمگین ، به برگشتن فک می کنی …
وقتی هم که می خوای برگردی ، بازم غمگین ، چون باید دوباره بری …
و این چرخه ادامه داره تا ابد …
………….
ببین سهیل …
آدم باش …
زشته به خدا …
یعنی چی …
بهونه بگیری به آقا غوله میگم بیادا ….!!
………….
بهله …
آقای خیابانی چینی هم حالیشون میشه …
به افتخارشون …
…………
من همونم که یه روز …
می خواستم دکتر بشم …
…………
و این چرخه ….
ادامه داره تا …!!
تا ….!!
راستی چند تا دوسم داری ….!؟
………………………..
…………
………………. سهیل
!… هه
يادش بخير …
يه رضازاده بود كه وقتي يا ابالفضل مي گفت …
وقتي كه رسانه ملي وزنه زدنش رو نشون مي داد …
مو به تن هممون سيخ مي شد …
هه … يه بار كه من از شدت جو زدگي يواشكي گريه كردم …
و همون لحظه يكي گفت :
” صحنه را ديدم …”
همه خوشحال شدن …
و درست همين جا بود كه تمام كمبود ها يه هويي فراموش ميشد …
يه 4 سالي گذشت …
ديگه از رسانه ملي كسي قهرماني نديد ….
و ما ديديم قهرمان ملي مان را ، بدون وزنه و با كت شلوار ، در حال تبليغ در رسانه اي غير ملي …
و به يك باره همه كمبودها را ديدن …
ولي اون كسي كه بايد ميديد ..|
هه ….!!
اين بار صحنه را نديد …
….
……….
…………………..
……
باور کن
باید باور کرد یه چیزایی رو …
راستش …
تو این روزا …
احساس داشته باشی باختی …!!
…….
………………..
…..
دل من
فک میکنی به روزایی که دارن میگذرن و روزایی که دارن میان …
فک میکنی که اگه اینجا نبودی ، کجا می تونستی باشی ….
به فرصت هایی که خدا بهت داده فک میکنی …
به بازیه عجیب سرنوشت …
به داغی دسته عینک آفتابیت که رو صورتته …
فک میکنی به سختیه زندگی …
به غربت و به تنهایی …
آره باه بایی …
تو به این چیزا همش فک میکنی …
اما کاش یه کوچولو هم به من فک می کردی …
به احساسم …
به غصه هام …
به سختیام ….
به ندیدن و نبودن و نداشته هام …
به دل تنگیام ….
مگه من چقدر دل دارم …
کاش یه کوچولو هم……………………….
………
……………..
….. سهیل .
مهران
مهران از زندگیش تعریف میکنه…
از خاطرات کودکیش ..
با لهجه شیرین خودش و با صداقتی عجیب و گیرا …
می خنده و تعریف میکنه و من به این فکر میکنم که یه پسر 16 ساله چقدر می تونه بزرگ باشه …
ای خدا این دیگه کیه …؟
هر کسی بزرگی و مردونگی رو یه جوری برای خودش معنی میکنه …
تا دیروز منم یه جوری معنی می کردم …
اما الآن میگم بزرگی و مردونگی یعنی مهران 16 ساله …
دلم به حال خودم میسوزه …
خوش به حالت مهران …
خوش به حالت که تو 16 سالگی به جایی رسیدی که حسودیم میشه بهت …
ای خدا …
نشون دادی بهم که مردونگی در حد ما نیست …
صادقانه اعتراف می کنم که جلوی این پسر احساس حقارت کردم …
واقعا من کجا …
و این پسر …
کجا …
……….
…
…………….
Patience
Ye kam dir residan…
Behtar az hargez naresidane…
Midoni refigh chi be adam aramesh mide..?
In ke bedoni baraye hadafet dorost dari talash mikoni…
….
Soheil/yazd/8 tir
برو حالشو ببر
سال شکوفایی و افتخاری دیگر …
و این بار …
جیره بندی برق …!
این نوآوری غرور آفرین را به مردم پایتخت تبریک عرض می نمایم …
……………
….
پ.ن :……..؟!
……….
جمعه
چی می شد شنبه شبا …
اگه می شد بشینم …
چشمامو رو هم بذارم …
خابای خوب خوب ببینم …
چشمامو که باز می کنم …
خودمو تو …
جمعه بعد ببینم …
….
…….
…. سهیل .