بایگانی برای اکتبر, 2016

| اکتبر 19th, 2016

من رو تختخواب

خداهه در حال نهار درست کردن

لوسی پایین تخت داره پاهاشو که از سر شیطونی یه کم زخم شده رو لیس میزنه

ابی داره میخونه :” پونه می ریخت تو دامنش تا مادرش چادر کنه…..”

گوشیم از دسترس خارج

عیال با کابل گوشیش ور میره و هعی میگه چرا شارژ نمیکنه و من باید برم دوباره معجزه ای بکنم‌ تا شارژ‌ بشه و …

اووووووم

همین الان یه هویی…

:*

| اکتبر 18th, 2016

یکی میگه پسته بخور خون سازه

اون یکی میگه جیگر بخور جون میگیری

هرکی‌ یه چیزی میگه

اما فقط من میدونم‌ و تو

پشمک خونم اومده پایین :))

بقیه چیزا دیگه بهونه ست

| اکتبر 18th, 2016

چیه خب

مشکلی نیست

عقب و جلو هم نداره

بنویسید عمام ها هم پریود میشوند….

| اکتبر 16th, 2016

اطرافیانم دقیقا مثل قرص و دارو می مونن برام

خواب آور

آرام بخش

ویتامین و انرژی زا

مسکن

سیالیس یا همون ویا….گرا

شیاف…(قبلنا اشاره کرده بودم‌ به این گروه)

یه عده هم ملین

مخصوصا الان که ملین لازم‌ شدم شدید مدید

خلاصه‌ از همین بلندی ممنونم از این همه خاصیت های‌‌ درمانیتون عزیزانم

| اکتبر 13th, 2016

میام خونه

نزدیکای ۴ صبحه

خسته ام …خداهه هم

واقعا این خونه و جای خالیت

چقدر بزرگه …!!

شب بخیر

| اکتبر 12th, 2016

عصر عاشورا

بعد از چند ساعت شور و سر و صدا و دسته و هیئت و …

یه هو سکوت ..

جو و اتمسفر سنگین و دلگیر میشه

شاید دلگیریش به خاطر همین یه هو تموم شدن سر و صدا و شور و هیجان باشه

یا شایدم هر چیز دیگه ای

دلیلش اصلن برام‌ مهم‌ نیست

دلم تاب موندن نداره الان

من و خدا و جای خالیت

میزنیم‌ بیرون …

میریم ….

عصر عاشورا …

بی هدف تا هرجا که شد .

| اکتبر 10th, 2016

کو..ن لق کار و نون دراوردن

حسش نیست

بی جونم

با خداهه میریم رو مود اِیر پِلِین

رو همین تختخواب می‌افتیم به یاد همه بی خوابیامون تا هرجا شد میخوابیم

| اکتبر 10th, 2016

بی تو انگار

کل این شهر

قهر با من….

| اکتبر 10th, 2016

خیلی خوشگل و شیک و مجلسی انار دون کردن گذاشتن رو میز

باباهه میگه بخور برات خوبه

ماه مانه میگه نخوریا سهیل ..‌ گلو دردت بدتر میشه

آبجیه میگه آبش رو بگیر با یه مقدار عسل و لیمو ترش مخلوط کن خیلی خوبه برات

و عمامی که خیره به دونه های انار در این اندیشه که چرا هیئت سر خیابونمون که صداشونم داره میاد امشب سوپ جو نمیدن

بی شک اگه میدادن میرفتم کلی زنجیر میزدم و ….

و…

و هیچی اصن

سوپ جو بدین لامصبا… چی میشه مگه 🙁

| اکتبر 9th, 2016

فرض کنید شما عمامی هستید که عیالتون به مدت ۷ روز رفته به اونور آبهای ایران و صفا سیتی منگوله و شما یک هفته آزاد هستید هر غلطی بخورید

چه غلطی میخوردید تو این یک هفته …؟

بهله

شما هیچ وقت عمام نخواهید شد و حتی حال یک عمام رو درک نخواهید کرد…!

من دقیقا همون عمامی هستم که شاد شنگول وقتی از فرودگاه‌امام خمینی بر میگشتم به سمت خونه ،جوری ویروس سرما‌خوردگی بهم حمله کرد که هواپیمای عیال هنوز بلند نشده از رو باند من رفتم برای یک هفته درد گلو و سر درد و سینوزیت و تب و لرز و آمپول و قرص و شربت و این برنامه ها

کلن این غلط خوریا به عمام نیومده عاقا جان

ودر آخر جا داره از همین بلندی با مشت گره کرده خود بزنم تو دهن استکبار جهانی و آمریکا و ترامپ‌ خر و همه حرفای بالا رو تکذیب کنم

و …

و بعد ها در کتاب زندگی نامه عمام‌ بنویسید از بس عمام‌ گل  و مهربون و با وفا و عاشق عیالشون بودن زرتی از دوریشون مریض میشدن اونم به مدت یک هفته کامل

:((((