تعطیلی های تابستون که میره …
روزای آخر شهریور اصلن حال نمیده …
یعنی مثل اینه که از آجیلای عید فقط نخودچیاش مونده باشه …
روزهای خوش تابستون هم رفت …
مثل سالای قبلش …
مثل مهربونی خدا …
مثل زندگی و آروزهام …
مثل جوونی ماه مان بزرگ …
مثل معصومیت من …
مثل کفترای جلد بابای مدد قاسمی …
تنها بدی که خوبیا دارن اینه که از ذهن آدم پاک نمیشن …
و هر وقت یادشون بیفتی آزارت میدن …
امشب به اندازه روزهای خوش زندگيم دلتنگم …
میدونم این دلتنگی هم مثل همه چی میگذره و میره …
و من دوباره دلتنگ دلتنگیام میشم …
…………
………………………
……. سهیل .
سلام
بالاخره این صفحه ی کامنتها باز شد
خوبی؟
تابستون هم تموم می شه
عین همه ی فصلها
عین همه ی روزها و ساعتهای عمر ما
سلام داداشي!
آخييييييي! چه باحال گفتي:«…….یعنی مثل اینه که از آجیلای عید فقط نخودچیاش مونده باشه ….»
راست ميگي. من يكي كه هيچي جز ريزش مو و استرس و خوابهاي آشفته و حرص و جوش هيچي ديگه از اين تابستون نفهميدم!
فردا ديگه اگه خدا بخواد به خير و خوشي تموم ميشه!
دعا كن برام.
فردا دفاع دارمممممممممممممممممممممممم.