یه گوشه وایسادم و نگاه می کنم …
یکی زنجیر میزنه …
یکی زیر علامت داره له میشه …
یکی داره با صدای گرفته و ناجورش می خونه …
یکی حواسش فقط و فقط به زن و دختر مردمه …
یکی داره با 20 تا غذا رد میشه و ….
اون یکی داره التماس میکنه آقا یه غذا بدید ….
یکی ماشینش رو گِل پاشی کرده و با صدای بلند مداحی که به جای حسین حسین،پشت سر هم میگه سِین سِین سِین رد میشه …
یکی هم اینقدر خودشو آرایش کرده که به سختی میشه جنسیتش رو تشخیص داد …
…….
…………….
بی خیال رفیق …
یکی یه حرف قشنگی زده بود …
می گفت :
” اگر دین ندارید ….آزاده باشید ”
……
…………….
عاشورای 89 هم تموم شد….
……..
……………………..
………ماهزاده.
خط به خطش حرفهاي دل من بود!
ديروز موقع رانندگي،يه عوضي بي دين و ايمون با سرعت پيچيد جلوم و همون جا وايسا وسط خيابون!
بعد در مقابل چشمهاي وحشت زده من و در پاسخ به بوق اعتراضي كه زدم از ماشين ميپره بيرون و قهقه ي كريهش رو همره با يه متلك چندش آور تحويلم ميده!!
از همه تاسف بار تر اينكه، با همون پاي برهنه و سيگار گوشه لب و خنده ي مشمئز كننده، زنجير بزرگش رو به رخ ميكشه و دوان دوان ميره سمت دسته سينه زني عزاداران حسيني!!!
و به خاطر همه اينهايي كه اون بالا گفتي و گفتم، من امسال هم معتقد بودم: آقام هنوزم بعد از هزار سال غريب الغرباست ميان اينهمه متظاهر و
مسلمان نما!
متاسفم…. 🙁
اگه دین ندارید آزاده باشید….هی هیهات