این روزا هوای اینجا پرشده از غم …
خدایا …
خدایا هنوز باورم نمیشه …
هی میگم خدا کنه همه چیز یه خواب باشه …
ولی …
بیدارم …
نفهمیدم دیشب چه جوری خودم رو رسوندم تهران …
محسن …
پسر عمه که نه….برادر واقعی من …
باباش خیلی غیر منتظره ….
تموم کرد …
……..
………………..
دوستان منو ببخشید….
حالم هیچ خوب نیست …
هنوز تو شوکم….

9 thoughts on “

  • ژانویه 4, 2011 at 4:57 ب.ظ
    Permalink

    سلام داداشی….الهی قربونت برم….من متاسفم…بهت تسلیت میگم…ولی زندگی همینه…یکی میره ویکی می اد….ولی اونی که رفته ترکش برامون خیلی سخته…درکت میکنم….موفق باشی داداشی…اومدم بهت خبرخوب بدم حالم گرفته شد…شرمنده

    Reply
  • ژانویه 4, 2011 at 6:52 ب.ظ
    Permalink

    سلام سهیل.
    خدا بیامرزتش.
    از طرف ما هم به محسن تسلیت بگو.
    بیچاره محسن…..
    ……)
    هیفففففففف 🙁 🙁 🙁 🙁

    Reply
  • ژانویه 6, 2011 at 7:39 ق.ظ
    Permalink

    خب آدم اينجور مواقع كه اصلاً هم مواقع خوبي نيست، جز«متاسفم» و « تسليت مي گم» و …چيزي نداره كه به زبون بياره! 🙁
    دلم ميخواد بگم ما هم تو غمت شريكيم سهيلم…
    دلم ميخواد اين آخرين باري باشه كه برادر كوچولوي دوست داشتني ام رو غمگين مي بينم….
    اميدوارم آخرين غم زندگيت باشه سهيل من!
    از خدا براي اون مرد بزرگ آمرزش و براي تو و محسن عزيز صبر طلب مي كنم.

    Reply
  • ژانویه 9, 2011 at 6:09 ب.ظ
    Permalink

    سلام داداشي!
    اميدوارم حالت بهتر شده باشي…
    همچنان آرزوم برات سلامتي و شاديه…
    ياعلي! :y: :y: :y:

    Reply
  • ژانویه 13, 2011 at 11:22 ب.ظ
    Permalink

    با تقدیر نمیشه جنگید …ما همه مسافریم …به دنیاهای موازی اعتقاد نداری؟مطمئن باش از نو متولد شده و دوباره شروع میکنه برای بهتر بودن …غصه نداره

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *