عصر آخرین جمعه تابستون باشه
هوای تهران بارونی و خنک و لطیف و… عجیب دو نفره باشه
من باشم
خداهه هم باشه
و تو نباشی
حیف….تف به هرچی فانتزی و مانتزیه
پنجره رو باز میکنم
باد بارون رو میاره داخل
یه پیک میریزم برای خودم
و میرم بالا به سلامتیت
سلامتیت….
هی…
کاش جای مهندس
دکتر میشدم رفیق