بعضی وقتا دلم میخواد اسمم شهین باشه
هوشنگ خان هم شوهرم
یه راننده تریلی که کفتراشو بیشتر از زنش دوس داره
از صب تا شب همش تو خونه مشغول سبزی پاک کردن و پخت و پز و تر و خشک کردن بچه ها باشم .
شب که هوشنگ میاد براش بهترین قرمه سبزی دنیا رو درست کنم و سفره رو پهن کنم و با عشق بیام کنارش بشینم و اون اصن به احساساتم توجه نکنه و زود غذاشو بخوره و سیگارش رو بکشه و بره بخوابه.
منم تنها سفره شام رو جمع کنم و بچه هارو بخوابونم و بیام کنارش دراز بکشم و با فکر اینکه خوشبختی چی هست و چی شد از سبیلای هوشنگ خوشم اومد و بله گفتم خوابم ببره