6 thoughts on “

  • سپتامبر 10, 2018 at 2:12 ق.ظ
    Permalink

    سلام سهیل عزیزم…
    اومدم بعد سالها سری زدم به خونه های گرد و خاک گرفته ام تو دنیای مجازی….
    دلم بیشتر از نبود پوشک و دارو، از برنگشتن اون روزای شاد و بیخیالی مون گرفت… از آدمهای خوش قلبی که دیگه نیستن با یه کامنت دلمو شاد کنند…. سهیل نمیشه برگردیم به 10-15 سال پیش؟؟؟

    Reply
    • سپتامبر 19, 2018 at 6:05 ق.ظ
      Permalink

      کامنت بهار رو نمیشه تایید نکرد
      مرسی که هنوزم یادم هستی بهار عزیزم.
      دست رو دل من نذار که خودمم عجیب از این روزگار شاکیم
      واقعا کاش میشد زمان همون ۱۰ ۱۵ سال پیش متوقف میشد و ادامه پیدا نمیکرد.
      دلم لک زده برای یه روز زندگی کردن تو اون حال و هوا و سن و سال

      Reply
  • سپتامبر 10, 2018 at 2:14 ق.ظ
    Permalink

    دمت گرم برادر که تو هنوز پابرجایی، گرفتاریهای ریز و درشت و ناملایمتی های زندگی روح نوشتن رو نگرفته ازت… دمت گرم. وقتی تاریخ آخرین پستت رو دیدم لبخندی که مدتها بود به صورتم ننشسته بود برگشت!

    Reply
    • سپتامبر 19, 2018 at 6:06 ق.ظ
      Permalink

      همین یه لبخند برای من یه دنیا ارزش داره.
      فدای تو بشم من
      دختر گلت رو ببوسش از طرف من
      نمیدونی چقدر خوشحالم کردی بهار عزیزم

      Reply
      • سپتامبر 25, 2018 at 5:10 ق.ظ
        Permalink

        زنده باشی الهی دایی سهیل!😊 منم دلم عمه شدن میخواد!!!!
        توهم نازنین گل مون رو ببوس از طرفم.حسابی مراقب همدیگه باشین داداشی. ممنون از جوابت به پیامم.

        Reply
        • سپتامبر 26, 2018 at 5:34 ب.ظ
          Permalink

          من قربون عمه ش بشم پیش پیش 😘😘 به روی چشم…حتما

          Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *