بخشش کار ما نیست رفیق

یکی خیلی عارفانه میره مسجد و شروع میکنه به خوندن جوشن کبیر ….
دعایی می خونه که حتی نمیدونه در مورد چیه و چی گفته شده توش …
قرآن به سر می گیره …
دم سحر هم که میاد خونه با چشمای قرمز که معلومه خیلی تلاش کرده تو شب قدر …
و یکی دیگه …
تو اتاقش رو تختش دراز می کشه …
رو به پنجره و ستاره های آسمون …
خیلی ابله و کودکانه دعا میکنه …
برای همه به غیر از خودش …!
هه ….!نه !……..جوشن کبیر بلد نیست … معنیش رو هم نمیدونه ….
قرآن به سرش هم نمی گیره …
مرتیکه ابله …!
سحر هم یه لیوان شیر و چند تا خرما …
بعده نمازش …
میره رو همون تخت و زیر همون آسمون و ستاره هاش …
میره تا چند ساعتی بخوابه …
…….
………………….
………..سهیل .

4 thoughts on “بخشش کار ما نیست رفیق

  • آگوست 31, 2010 at 8:51 ب.ظ
    Permalink

    دلم ميخواد…….من….. اون نفر دوم باشم.
    دلم ميخواد ساده و بي آلايش، چهارزانو بشينم مقابلش!
    بهش بگم ببين! اونهمه بزرگي و عظمتت هم مانع نميشه تا من كوچيك، من حقير و ذليل و ترسو و درمونده اينطوري نشينم جلوت و زل نزنم توي اين چشما!
    اين چشماي مهربون كه امشب و پس فردا شب، يك دنيا حرف دارن با من!
    آره!
    اين تويي كه منو مي خوني!…
    من بازيگوش سر به هوا رو!….
    من غافل و خواب زده رو!….
    منم بالاخره يه روز ميفهمم كه تو چقدر چقدر چقدر دوستم داشتي و …. داري!
    كاش فقط اونروز دير نباشه….
    كاش…

    Reply
  • آگوست 31, 2010 at 9:21 ب.ظ
    Permalink

    اگه خدا بخواد تا يكي دو ساعت ديگه نشسته ام تو حرم كوچيك و باصفاي امام زاده محسن(ع) و از ته دلم دعا ميكنم واسه سهيلم و همه عزيزايي كه مي دونم امشب اونا هم هستن به يادم!
    التماس دعا مهربون!

    Reply
    • سپتامبر 1, 2010 at 3:53 ب.ظ
      Permalink

      خدا قبول کنه بهارم…
      من کوچیک تر از اونیم که فکرشو می کردم …
      فدای بهار نازنینم … :=

      Reply
  • سپتامبر 20, 2010 at 12:48 ق.ظ
    Permalink

    kheli jaleb bod man mosalam hamon dovomiye hastam ba hamin zabone shirine farsi bahash miharfam na arabi :d

    Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *